English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to let down U پایین گذاشتن انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dandle U بالا و پایین انداختن
let down U پایین انداختن انداختن
to fool with any one U کسیرادست انداختن سربسرکسی گذاشتن
pretermit U از قلم انداختن کنار گذاشتن
to plug in U با گذاشتن دوشاخه برق رابجریان انداختن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down U سوی پایین بطرف پایین
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
lower U پایین
flattest U پایین
flat U پایین
sub- U یا پایین تر
lowered U پایین تر
infara U پایین تر
shitu U پایین
infara U پایین
underneath U پایین
beneath U پایین تر
beneath U پایین
bottoms U پایین
lowers U پایین تر
lower limit U حد پایین
lower most U پایین تر
neath or neath U پایین
neath or neath U پایین تر
tailwater U پایین اب
subteen U پایین تر از سن 31
bal U از مچ پا به پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
low level U پایین
bottom U پایین
submiss U پایین
shortest U پایین تر
shorter U پایین تر
short U پایین تر
de- U پایین
down U پایین
vide infara U پایین
lowering U پایین تر
down stairs U پایین
lower U پایین تر
hypogenous U پایین رو
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
further down U پایین تر
hereafter <adv.> U در پایین
dowm U پایین
below U پایین
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
low U پایین
below <adv.> U در پایین
to reach down U پایین اوردن
descends U پایین امدن
lowest U پایین ترین
nether U زیر پایین
bottommost U پایین ترین
download U بارگیری پایین
lower limit U کران پایین
low resolution U وضوح پایین
low resolution U تفکیک پایین
shut U پایین اوردن
downmost U پایین ترین
to let down U پایین کردن
downstairs U طبقه پایین
to look down U پایین امدن
shutting U پایین اوردن
to sink in the scale U پایین رفتن
descend U پایین امدن
subordinate U فرعی پایین تر
dim light U نور پایین
undermost U پایین ترین
degrade U پایین دادن
low level U در سطح پایین
downstream U پایین دست
downstream U پایین رود
catabatic U پایین اینده
low pass U پایین گذر
downtrend U سیربطرف پایین
to set down U پایین اوردن
comedown U پایین رفتن
nether U واقع در پایین
low order U پایین رتبه
low order U مرتبه پایین
uoppon pyon soon koot U کف دست پایین
lower mast U دکل پایین
prolapse U پایین افتادگی
overhand U از پایین ببالا
down stroke U ضربه رو به پایین
on the down grade U پایین رونده
downward stroke U ضربه رو به پایین
oars down U پارو پایین
nutate U پایین افتادن
submaxilla U ارواره پایین
prolapse U پایین افتادن
prolapsus U پایین افتادگی
push down stack U پایین فشردنی
low U پایین ضعیف
disrate U پایین اوردن
down current U جریان رو به پایین
down draft U جریان رو به پایین
pushdown U پایین فشردنی
bate U پایین اوردن
res U noitaloseR پایین
nutant U پایین افتاده
nether world U جهان پایین
to come down U پایین امدن
lowermost U پایین ترین
downfield U میدان پایین
the masses U دستههای پایین تر
to get down U پایین رفتن
lower threshold U استانه پایین
to go down U پایین رفتن
lower most U پایین ترین
alow U روبه پایین
lowpass U پایین گذار
neath or neath U پایین زیرین
downfeed U تغذیه رو به پایین
the lower world U جهان پایین
lee U پایین باد
the valley lies below U ده در پایین است
mean low water U اب پایین میانگین
to beat down U پایین اوردن
to bring down U پایین اوردن
shuts U پایین اوردن
face down feed U خورد رو به پایین
breast U نورد پایین
look down U پایین امدن
foot U پایین بادبان
let down U پایین کردن
downward U پایین زیرین
degrades U پایین دادن
desceht U پایین امدن
low activity U فعالیت پایین
low altitude U ارتفاع پایین
low frequency U فرکانس پایین
minor U پایین رتبه
low energy U انرژی پایین
downward U روبه پایین
At lower levels. U در سطوح پایین تر
lower bound U کران پایین
low wing U بال پایین
infrahuman U پایین تر از انسان
go down U پایین رفتن
hereinbelow U در پایین این
downward compatibility U سازگارمتمایل به پایین
lower classes U طبقه پایین
top down U از بالا به پایین
top-down U از بالا به پایین
go dan barai U رد کردن از پایین
drive U ضربه از پایین
bottom up U از پایین به بالا
depression U پایین دادن
feet U پایین دامنه
decurrent U پایین افتاده
depressions U پایین دادن
drives U ضربه از پایین
beneath U از زیر پایین تر از
lower class U طبقه پایین
subordinating U فرعی پایین تر
low U پایین اهسته
downward compatible U سازگار رو به پایین
subordinates U فرعی پایین تر
downward travel U ضربه رو به پایین
downward movement U حرکت رو به پایین
hereinbelow U ازاین پایین تر
up and down U بالا و پایین
subordinated U فرعی پایین تر
From top to bottom. U ازبالاتا پایین
downward swing U نوسان رو به پایین
low level format U فرمت سطح پایین
below the horizon U رتبه من از او پایین تر است
below the mark U پایین تر از میزان مقر ر
low frequency wave U موج فرکانس پایین
lowered U پایین دادن لوله
out of hand serve U سرویس پایین دست
low heat value U مقدار حرارتی پایین
low frequency cable U کابل فرکانس پایین
bottom dead cente U نقطه مرگ پایین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com