English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adapting U وفق دادن موافق بودن
adapts U وفق دادن موافق بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
adapt U موافق بودن
string along U موافق بودن
go along U موافق بودن
to go along U موافق بودن
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
to agree on something U موافق بودن با چیزی
agrees U موافقت کردن موافق بودن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
agree U موافقت کردن موافق بودن
to bring in to line U وفق دادن موافق
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
denote U علامت بودن معنی دادن
to keep one's temper U متین بودن نشان دادن
to give evdience U گواهی دادن مدرک بودن از
denotes U علامت بودن معنی دادن
watchdog U نگهبانی دادن نگهبان بودن
able آماده بودن آرایش دادن
watchdogs U نگهبانی دادن نگهبان بودن
abler U اماده بودن ارایش دادن
denoted U علامت بودن معنی دادن
ablest U اماده بودن ارایش دادن
go U روی دادن بران بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
goes U روی دادن بران بودن
match U وصلت دادن حریف کسی بودن
to lose one's temper U متین بودن خونسردی نشان دادن
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
matches U وصلت دادن حریف کسی بودن
grid ticks U علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
underlies U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
underlain U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
consentaneous U موافق
consentient U موافق
accordant U موافق
agreeably to U موافق
incompatible U نا موافق
attune U موافق
consilient U موافق
in suit with U موافق با
congruous U موافق
in suit with U موافق
compliant U موافق
sympathetic U موافق
according U موافق
congruent U موافق
respondents U موافق
agreed U موافق
in keeping U موافق
compossible <adj.> U موافق
textually U موافق نص
concordant U موافق
pro- U له موافق
non concurrent U نا موافق
sympathizer U موافق
prosodiacal U موافق
prosodial U موافق
amicable U موافق
sympathisers U موافق
attuned U موافق
pro U له موافق
respondent U موافق
compatible <adj.> U موافق
sympathizers U موافق
compatibly U بطور موافق
friendlier U مهربان موافق
friendlies U مهربان موافق
prorenata U نسبت موافق
truly U موافق باحقایق
disagree U موافق نبودن
prorenata U شخص موافق
fair tide U جریان اب موافق
in accordance with U مطابق موافق
shaken U موافق شیوه
satisfactorily U موافق دلخواه
yea U رای موافق
harmoniously U بطور موافق
rationally U موافق عقل
placet U رای موافق
fair wind U باد موافق
non placer U موافق نیستم
palatably U موافق ذائقه
disagrees U موافق نبودن
consistently U بطور موافق
fellow countryman U موافق شدن
fellow countryman U موافق کردن
quarter wind U باد موافق
to my satisfaction U موافق دلخواه من
friendly U مهربان موافق
agonist muscle U عضله موافق
accomodating U راحت موافق
after ones own heart U موافق دلخواه
friendliest U مهربان موافق
at will U موافق میل
disagreeing U موافق نبودن
favourable U موافق مطلوب
after one's will U موافق میل
disagreed U موافق نبودن
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
harmonious U موزون سازگار موافق
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
accommodatingly U بطور موافق راحت
physically U موافق علم فیزیک
cronies U رفیق موافق هم اطاق
concurring opinion U رای موافق مشروط
crony U رفیق موافق هم اطاق
genealogically U موافق شجره نامه
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
scientifically U موافق اصول علمی
geodetically U موافق قاعده پیمایش
geometrically U موافق علم هندسه
quite the thing U موافق سبک روز
genetically U موافق علم پیدایش
comkpliant U موافق اجابت کننده
warm boot U فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com