Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
active vocabulary
U
واژگان فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
active
U
هدف فعال خط مشی فعال
vocabulary
U
واژگان
vocabularies
U
واژگان
terminologies
U
واژگان
terminology
U
واژگان
lexicon
U
واژگان
lexicons
U
واژگان
vocabulary test
U
ازمون واژگان
lexicology
U
واژگان شناسی
sight vocabulary
U
واژگان دیداری
terminologies
U
واژگان فنی
terminology
U
واژگان فنی
recognition vocabulary
U
واژگان بازشناختی
passive vocabulary
U
واژگان نافعال
dictionary of occupational titles
U
واژگان عنوانهای شغلی
peabody picture vocabulary test
U
ازمون واژگان مصور پی بادی
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
up
U
فعال
upped
U
فعال
upping
U
فعال
operational
U
فعال
efective
U
فعال
sthenic
U
فعال
astir
U
فعال
light footed
U
فعال
light foot
U
فعال
smacking
U
فعال
smacker
U
فعال
snell
U
فعال
go-ahead
U
فعال
strenuous
U
فعال
energetic
U
فعال
commissioned
<adj.>
U
فعال
active cell
U
سل فعال
active
U
فعال
active stock
U
موجودی فعال
active therapy
U
درمان فعال
active carbon
U
کربن فعال
actinic rays
U
اشعه فعال
active sonar
U
ردیاب فعال
active window
U
پنجره فعال
active cell
U
سلول فعال
active index
U
ایندکس فعال
actual output
U
بازداده فعال
cycle stock
U
موجودی فعال
active element
U
عنصر فعال
active device
U
دستگاه فعال
active file
U
فایل فعال
active centers
U
مراکز فعال
active center
U
مرکز فعال
adrenergic
U
فعال شونده
actuator
U
فعال کننده
active file
U
پرونده فعال
active area
U
ناحیه فعال
active sonar
U
سونار فعال
active lines
U
خطهای فعال
active installation
U
قسمت فعال
active installation
U
تاسیسات فعال
active index
U
شاخص فعال
activation
U
فعال سازی
active hydrogen
U
هیدروژن فعال
activation barrier
U
سد فعال سازی
active mine
U
مین فعال
active program
U
برنامه فعال
active analysis
U
تحلیل فعال
active aircraft
U
هواپیمای فعال
active absorption
U
جذب فعال
activator
U
فعال ساز
active site
U
موضع فعال
active site
U
محل فعال
active avoidance
U
اجتناب فعال
activation
U
فعال کردن
hot money
U
پول فعال
whip up
<idiom>
U
فعال کردن
come alive
<idiom>
U
فعال ماندن
active balance
U
مانده فعال
passive
U
غیر فعال
trig
U
فعال سرحال
passives
U
غیر فعال
activate
U
فعال کردن
inactive
U
غیر فعال
active
U
فعال کنشی
active force
U
نیروی فعال
activate
فعال کردن
activated
U
فعال کردن
activates
U
فعال کردن
activating
U
فعال کردن
spirituous
U
فعال سرزنده
activate
U
فعال کردن
operating personnel
U
پرسنل فعال
optically active
U
فعال نوری
out of action
U
غیر فعال
kinetic energy
U
نیروی فعال
acting
U
فعال کاری
enthalpy
U
حرارت فعال
spiritous
U
فعال زنده
semiactive
U
نیمه فعال
passive element
U
یکان غیر فعال
commissioning the ship
U
فعال کردن کشتی
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
inactivate
U
غیر فعال کردن
disabled
<adj.>
<past-p.>
U
غیر فعال شده
blocked
<adj.>
<past-p.>
U
غیر فعال شده
euchromatin
U
بخش فعال کروماتین
cationic
U
دارای کاتیون فعال
idle money
U
پول غیر فعال
surface active agents
U
مواد فعال در سطح
ce
U
تراشه فعال کننده
nonoperating strength
U
پرسنل غیر فعال
active labor force
U
نیروی کار فعال
reactive power
U
توان غیر فعال
reactive current
U
جریان غیر فعال
pragmatics
U
فعال واقع بین
active status
U
خط مشی فعال توپخانه
passive sonar
U
ردیاب غیر فعال
locked
<adj.>
<past-p.>
U
غیر فعال شده
overactive
U
فوق العاده فعال
active zone of well
U
حوزه فعال چاه
active sonar
U
رادار دریایی فعال
reactivating
U
دوباره فعال کردن
deactivates
U
غیر فعال کردن
deactivating
U
غیر فعال کردن
reactivates
U
دوباره فعال کردن
deactivate
U
غیر فعال کردن
activity
U
فعال یا مشغول بودن
go-getters
U
شخص فعال و زرنگ
activities
U
فعال یا مشغول بودن
go-getter
U
شخص فعال و زرنگ
go getter
U
شخص فعال و زرنگ
arm
U
خط وط وقفه فعال شده .
deactivated
U
غیر فعال کردن
pragmatic
U
فعال واقع بین
reactivate
U
دوباره فعال کردن
reactivated
U
دوباره فعال کردن
absorbo cel
U
سلولوز فعال شده
activated diffusion
U
پخش فعال شده
activating effect of functional group
U
گروه فعال ساز
activated complex
U
کمپلکس فعال شده
activation energy
U
انرژی فعال سازی
activated cathode
U
کاتد فعال شده
activated charcoal
U
ذغال فعال شده
surfactants
U
مواد فعال در سطح
activated charcoal
U
کربن فعال شده
activated carbon
U
کربن فعال شده
active database
U
پایگاه دادههای فعال
activated carbon
U
ذغال فعال شده
activated sludge
U
لجن فعال شده
activation
U
فعال شدن کنش وری
passive
U
غیر فعال مطیع وتسلیم
passives
U
غیر فعال مطیع وتسلیم
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
activated methylene group
U
گروه متیلن فعال شده
man about town
U
مرد فعال اجتماعی وجهانی
interrupts
U
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
U
خط وقفه که فعال شده است
psychoactive drug
U
داروی فعال کننده روان
interrupt
U
خط وقفه که فعال شده است
passive fiscal policy
U
سیاست مالی غیر فعال
reticular activating system
U
دستگاه فعال ساز شبکهای
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard
U
احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic
U
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
to lie dormant
U
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
nonstriker
U
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activating
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
paper fed
U
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action
[because of injury]
U
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
ascending reticular activating system
U
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus
U
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
epo
U
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
standbys
U
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby
U
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher
U
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable
U
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras
U
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
mask
U
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve
U
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
direct coupled transistor logic
U
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
masks
U
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
sessions
U
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edited
U
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit
U
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
unmount
U
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session
U
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
interrupt
U
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hottest
U
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting
U
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts
U
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hotter
U
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hot
U
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
child process
U
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child program
U
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat
U
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe
U
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
microchip
U
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
mesfet
U
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching
U
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com