Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prosencephalic
U
واقع در جلو مغز وابسته به جلو مغز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
caudate
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudel
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
equinoctial
U
وابسته باعتدال شب و روز واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
samoan
U
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
Other Matches
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
bestead
U
واقع
situates
U
واقع در
situate
U
واقع در
As it were
U
در واقع
situating
U
واقع در
substantially
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
postmortem
U
پس از واقع
indeed
U
در واقع
situated or situate
U
واقع
in reality
U
در واقع
hindered
U
واقع درعقب
nether
U
واقع در زیر
hinder
U
واقع درعقب
limitrophe
U
واقع در مرز
life like
U
واقع نما
initialed
U
واقع در اغاز
initiatory
U
واقع در اول
dichasial
U
واقع در دو طرف
initial
U
واقع در اغاز
sincipital
U
واقع در جلوی سر
covenant
U
واقع شود
covenants
U
واقع شود
vertical
U
واقع در نوک
occur
U
واقع شدن
located inside
U
تو واقع شده
dereism
U
واقع گریزی
hinders
U
واقع درعقب
hindering
U
واقع درعقب
situated or situate
U
واقع شده
to take place
U
واقع شدن
it lies on the east of
U
در خاور واقع
subjacent
U
واقع در زیر
sublunar
U
واقع در زیرقمر
shipside
U
واقع در کنارکشتی
extraception
U
واقع نگری
intradermal
U
واقع در زیرپوست
intradermic
U
واقع در زیرپوست
flight from reality
U
واقع گریزی
superjacent
U
واقع درفوق
intramontane
U
واقع در کوهستان
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
down-to-earth
U
واقع بین
down to earth
U
واقع بین
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
occurs
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
take place
U
واقع شدن
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
onshore
U
واقع در ساحل
haemal
U
واقع درسوی دل
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
meanest
U
واقع دروسط
alpha lyrae
U
نسر واقع
axile
U
واقع درمحور
transpontine
U
واقع در انسوی پل
capsulate
U
واقع درکپسول
lies
U
واقع شدن
osculant
U
واقع شونده
centric
U
واقع درمرکز
realistically
U
واقع بین
nether
U
واقع در پایین
realists
U
واقع گرا
realists
U
واقع بین
realistic
U
واقع گرایانه
realistic
U
واقع بین
yonder
U
واقع درانجا
trumped up
U
خلاف واقع
lie
U
واقع شدن
meaner
U
واقع دروسط
lied
U
واقع شدن
mean
U
واقع دروسط
trumped-up
U
خلاف واقع
vega
U
نسر واقع
lumbar
U
واقع در کمر
vanward
U
واقع درجلو
untrue
U
خلاف واقع
precordial
U
واقع در پیش دل
realist
U
واقع گرا
procephalic
U
واقع در جلو سر
realism
U
واقع گرائی
initialled
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع در جایگزین
initialling
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع شده در
initials
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
realism
U
واقع گرایی
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
realist
U
واقع بین
set
U
واقع شده
postern
U
واقع درعقب
objectivity
U
واقع بینی
realistically
U
واقع گرایانه
realism
U
واقع بینی
to come to pass
U
واقع شدن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
intercililary
U
واقع در میان ابروها
hypogeal
U
واقع در شکم خاک
hypogastric
U
واقع در زیر شکم
alpine
U
واقع در ارتفاع زیاد
downstairs
U
واقع در طبقه زیر
sublunary
U
واقع در زیر ماه
southwest
U
واقع در جنوب غربی
southwestern
U
واقع در جنوب غربی
ultramarine
U
واقع در انسوی دریا
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
hypogeous
U
واقع در شکم خاک
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
intermediate
U
در میان واقع شونده
pragmatic
U
فعال واقع بین
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
situated to the right
U
واقع دردست راست
above
U
مافوق واقع دربالا
nocturnal
U
واقع شونده درشب
hypogynous
U
واقع در زیر تخمدان
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
lateral
U
واقع درخط افقی
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
interstellar
U
واقع در میان ستارگان
worked
U
موثر واقع شدن
first world
U
واقع دراروپای غربی
extern
U
فاهری واقع در خارج
become entitled to
U
مصداق ..... واقع شدن
etesian
U
واقع شونده بطورسالیانه
endocardial
U
واقع دردرون قلب
to suffer wrong
U
مظلوم واقع شدن
mediate
U
درمیان واقع شدن
ectochondral
U
واقع در سطح غضروف
ciecumoral
U
واقع درگرداگرد دهن
dextral
U
واقع درطرف راست
cislunar
U
واقع درجو قمر
citied
U
واقع شده در شهر
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
mediated
U
درمیان واقع شدن
mediates
U
درمیان واقع شدن
mediating
U
درمیان واقع شدن
acceptableness
U
مقبول واقع شدن
surfacer
U
جسم واقع در سطح
half way
U
واقع در نیمه راه
work
U
موثر واقع شدن
haemal
U
واقع درسوی چپ سینه
subcartilaginous
U
واقع در زیر غضروف
equinoctial
U
واقع درنزدیکی خط استوا
subsolar
U
واقع در نواحی گرمسیر
sublingual
U
واقع درزیر زبان
ventral
U
واقع بر روی شکم
suboceanic
U
واقع درعمق اقیانوس
subocular
U
واقع درزیر چشم
subsacral
U
واقع درزیراستخوان خاجی
murals
U
واقع برروی دیوار
superlunar
U
واقع دربالای ماه
superlunary
U
واقع بر بالای ماه
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
mural
U
واقع برروی دیوار
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
intratelluric
U
واقع در درون زمین
interurban
U
واقع در میان شهرها
head
U
دربالا واقع شدن
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
premedian
U
واقع در نیمه قدامی
premedial
U
واقع در نیمه قدامی
intertribal
U
واقع در میان قبیله ها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com