English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
electronic U استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
european unclear a energy agency U اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
reserve requirement U مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate U نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
declaration of trust U افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
headquarters U اداره کل اداره مرکزی
collaboration U همکاری
synergism U همکاری
co-operate U همکاری
competitions U همکاری
competition U همکاری
cooperation U همکاری
cahoots U همکاری
incoordination U عدم همکاری
assisted U یاور همکاری
synergistic U مربوط به همکاری
mutualism U اصول همکاری
cooperator U همکاری کننده
antagonistic cooperation U همکاری ناساز
cooperative work U همکاری مشترک
disaffiliation U عدم همکاری
assist U یاور همکاری
noncooperation U عدم همکاری
incoordinate U فاقد حس همکاری
disassociating U همکاری نکردن
disassociates U همکاری نکردن
disassociated U همکاری نکردن
cooperation U همکاری مشترک
collaboration U همکاری مشترک
disassociate U همکاری نکردن
take on <idiom> U شروع به همکاری
logroll U همکاری کردن
solidarity U همکاری همبستگی
assists U یاور همکاری
assisting U یاور همکاری
logrolling U همکاری متقابل
teamwork U روح همکاری
coact U همکاری کردن
pull together U همکاری کردن
synergistic U همکاری کننده
co-operation U همکاری مشترک
synergy U همکاری یاری
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
disaffiliate U همکاری نکردن
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
contributions U هم بخشی همکاری وکمک
dissociate U قطع همکاری وشرکت
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
cooperation U همکاری تشریک مساعی
disassociation U عدم یا فسخ همکاری
dissociating U قطع همکاری وشرکت
dissociates U قطع همکاری وشرکت
contribution U هم بخشی همکاری وکمک
gung-ho U آمادهی همکاری و عمل
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
to distance [dissociate] oneself from U دوری [قطع همکاری] کردن از
abasia U عدم همکاری عضلات محرکه
organization for european economic coopr U سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration U سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
synergetic U دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
consolidation psychological operation U عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] U از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
community relations U روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank U بانک
banks U بانک
checks U چک بانک
checked U چک بانک
check U چک بانک
national bank U بانک ملی
clearing banks U بانک پس انداز
authorized bank U بانک مجاز
clearing bank U بانک پس انداز
banker U بانک دار
mortgage bank U بانک رهنی
monopoly bank U بانک انحصاری
merchant banks U بانک بازرگانی
germplasm bank U بانک گونه ها
loan bank U بانک استقراضی
merchant bank U بانک بازرگانی
memory bank U بانک حافظه
loan bank U بانک وامی
world bank U بانک جهانی
intermediary bank U بانک میانجی
central bank U بانک مرکزی
state bank U بانک دولتی
state bank U بانک استان
shroff U بانک دار
saving bank U بانک پس انداز
remitting bank U بانک واگذارنده
bank U بانک ضرابخانه
bank U در بانک گذاشتن
banks U بانک ضرابخانه
banks U در بانک گذاشتن
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
development bank U بانک توسعه
bank stock U سهام بانک
bank overdraft U بدهی به بانک
data banks U بانک اطلاعاتی
bank of deposit U بانک پس انداز
bank failures U ورشکستگی بانک
bank rate U نرخ بانک
bank bill U برات بانک
bank asset U دارائی بانک
bankbill U برات بانک
bankbook U کتابچه بانک
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U بانک اطلاعات
data banks U بانک داده ها
data banks U بانک اطلاعات
data bank U بانک داده ها
bankroll U سرمایه بانک
bankers U بانک دار
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to place money in the bank U پول در بانک گذاشتن
paying bank U بانک پرداخت کننده
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
negotiating bank U بانک معامله کننده
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
croupier U کمک صاحب بانک
account U حساب داشتن در بانک
stakeholder U نگهدارنده بانک در قمار
presenting bank U بانک ارائه کننده
croupiers U کمک صاحب بانک
accepting bank U بانک قبولی نویس
advising bank U بانک ابلاغ کننده
bank balance sheet U تراز نامه بانک
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
accepting bank U بانک قبول کننده
drawen on the national bank U عهده بانک ملی
confirming bank U بانک تائید کننده
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
collecting bank U بانک وصول کننده
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
deposits U به حساب بانک گذاشتن
bankable U نقد شدنی در بانک
bankable U قابل پذیرش در بانک
export import bank U بانک صادرات واردات
deposit U به حساب بانک گذاشتن
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
approved bank U بانک تایید شده
issuing bank U بانک صادر کننده
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
blood banks U بانک جمع اوری خون
stop payment U دستور عدم پرداخت چک به بانک
bankbook U دفترحساب بانک دفترچه بانکی
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
bank capital requirement U سرمایه مورد نیاز بانک
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
blood bank U بانک جمع اوری خون
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
depositor U کسیکه پول در بانک میگذارد
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
cashier's check U چکی که بانک عهده خود بکشد
banks U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
faro U نوعی بازی قمار شبیه بانک
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
Does the bank acknowledge your signature ? U آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque U چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
lombard street U خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
big five U پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com