English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weigh on/upon <idiom> U نگران کردن شخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anguish U نگران کردن
worries U نگران کردن
worry U نگران کردن
concern U دلواپس کردن نگران بودن
concerns U دلواپس کردن نگران بودن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
Other Matches
apprehensive U نگران
perturbed U نگران
uptight U نگران
anguished U نگران
agaze U نگران
agog U نگران
agag U نگران
look for U نگران بودن
never mind <idiom> U نگران نباش
worked up <idiom> U عصبانی ،نگران
solicitously U مایل نگران
Don't worry! <idiom> U نگران نباش!
solicitous U مایل نگران
bated U مشتاقو نگران
bothers U نگران شدن
cark U نگران شدن
off-putting U نگران کننده
bothered U نگران شدن
bothering U نگران شدن
bother U نگران شدن
shook up <idiom> U نگران ،ناراحت
I am not worried about it. U من در موردش نگران نیستم.
Don't worry about it! <idiom> U در موردش نگران نباش!
panicky person U آدم همیشه نگران و دلواپس
bag of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
let the chips fall where they may <idiom> U نگران نتیجه یک کشف نبودن
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
bundle of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
jitterbug U آدم همیشه نگران و دلواپس
nervous Nelly U آدم همیشه نگران و دلواپس
You need spare no expense . U نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
We were all so anxious about you. U ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
write off <idiom> U پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to lose sleep over something [someone] <idiom> U بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
to greenwash U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
greenwash U نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
anguish U غمگین شدن نگران شدن
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screened U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com