English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
elevate U نشاط دادن افراشتن
elevates U نشاط دادن افراشتن
elevating U نشاط دادن افراشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exhilarates U نشاط دادن
exhilarated U نشاط دادن
exhilarate U نشاط دادن
exhilarating U نشاط دادن
flags U پرچم افراشتن افراشتن
flag U پرچم افراشتن افراشتن
rears U افراشتن
rearing U افراشتن
reared U افراشتن
unfurl U افراشتن
unfurled U افراشتن
unfurling U افراشتن
rear U افراشتن
unfurls U افراشتن
erecting U شق شدن افراشتن
erects U شق شدن افراشتن
erect U شق شدن افراشتن
half-mast U نیمه افراشتن
fly U بهوافرستادن افراشتن
erected U شق شدن افراشتن
dressing ship U افراشتن پرچم
half mast U نیم افراشتن
hoisted U افراشتن بالا بردن
dress ship U پرچم جشن را افراشتن
hoist U افراشتن بالا بردن
half mast U نیم افراشتن پرچم
hoists U افراشتن بالا بردن
masts U افراشتن پرچم به دکل ناو
mast U افراشتن پرچم به دکل ناو
streams U جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream U جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed U جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
boatswains U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswain U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
hilarity U نشاط
jazz U نشاط
gaily U با نشاط
esprit U نشاط
joy U نشاط
frolicsomeness U نشاط
exhilaration U نشاط
merriment U نشاط
alacrity U نشاط
f.of spirits U نشاط
vivacious U با نشاط
friskiness U نشاط
debonair <adj.> U پر نشاط
splore U نشاط
jolly <adj.> U پر نشاط
sprightliness U نشاط
spirituelle U با نشاط
vivacious <adj.> U پر نشاط
alacrity U نشاط
hilarity U نشاط
merriment U نشاط
jazz U نشاط
sprightly <adj.> U پر نشاط
effervescent <adj.> U پر نشاط
randan U نشاط
sprees U نشاط
spree U نشاط
vital <adj.> U با نشاط
gawsy U با نشاط
gawsie U با نشاط
spree U نشاط
esprit U نشاط
exhilarant U نشاط اور
exhilarative U نشاط اور
merrily U از روی نشاط
extatic U نشاط امیز
festively U با سرور و نشاط
ebullience U گرمی و نشاط
languish U بی نشاط شدن
life U شور و نشاط
exhilarating <adj.> U نشاط انگیز
lively <adj.> U نشاط انگیز
jovial <adj.> U نشاط انگیز
good-humored <adj.> U نشاط انگیز
vivid <adj.> U پر شور و نشاط
life force U نشاط حیات
livelier U از روی نشاط
racy U با نشاط مهیج
mirth U نشاط شادی
liveliest U از روی نشاط
lively U از روی نشاط
winterly U زمستانی بی نشاط
joie de vivre U نشاط زندگی
guidwille U پرسرور و نشاط
elanvital U نشاط حیاتی
guidwille U نشاط انگیز
allegro U نشاط انگیز
disport U حرکات نشاط انگیزکردن
disported U حرکات نشاط انگیزکردن
disporting U حرکات نشاط انگیزکردن
primroses U زهر الربیع پر نشاط
disports U حرکات نشاط انگیزکردن
primrose U زهر الربیع پر نشاط
gayly U با خوشحالی ز باسرور و نشاط
vivacity U نشاط نیروی حیاتی
scherzo U قطعه نشاط انگیزوهزلی
galop U رقص نشاط انگیز قرن 91
cancan U یک نوع رقص نشاط اور
vivacious U مسرور دارای سرور و نشاط
randan U سرخوش بودن نشاط کردن
rigadoon U رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
rigaudon U رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
mazurka U رقص نشاط انگیز سه ضربی لهستانی
straight face U چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
galumph U جست وخیز نشاط انگیز کردن
capriccio U قطعه موسیقی ازاد با ضرب نشاط اور
meal break U افراشتن پرچم ناهار زنگ ناهار
dip U اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
dips U اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com