Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indiscriminate
U
ناشی از عدم تبعیض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tortious liability
U
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead
U
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
prejudices
U
تبعیض
prejudice
U
تبعیض
unjust discrimination
U
تبعیض
discrimination
U
تبعیض
discriminator
U
قائل به تبعیض
discriminatory
U
تبعیض امیز
unjust discrimination
U
تبعیض کردن
indiscrimination
U
عدم تبعیض
rate discrimination
U
تبعیض نرخ
racial discrimination
U
تبعیض نژادی
price discrimination
U
تبعیض قیمت
prejudices
U
تبعیض کردن
unbiased
U
بدون تبعیض
prejudice
U
تبعیض کردن
discrimination
U
تبعیض کردن
sex discrimination
U
تبعیض جنسی
sexism
U
تبعیض جنسی
segregation
U
تبعیض نژادی
racism
U
تبعیض نژادی
discriminative
U
وابسته به تبعیض یا تمیز
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
price discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض قیمت
discriminates
U
تبعیض قائل شدن
option of contract invalid in part
U
خیار تبعیض صفقه
discriminated
U
تبعیض قائل شدن
discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض امیز
forejudge
U
تبعیض قائل شدن
forjudge
U
تبعیض قائل شدن
perfect price discrimination
U
تبعیض قیمت کامل
discriminate
U
تبعیض قائل شدن
prejudicial
U
زیان رسان تبعیض امیز
preference
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregates
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregating
U
تبعیض نژادی قائل شدن
preferences
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregate
U
تبعیض نژادی قائل شدن
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
prejudicious
U
زیان رسان تبعیض امیز
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
برای کسی تبعیض قائل شدن
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
without distinction of sex
U
بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
dumping
U
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
double standard
U
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
anti dumping
U
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
dilettanti
U
ناشی
gauche
U
ناشی کج
resulted
U
ناشی
resulting
U
ناشی
dilettantes
U
ناشی
dilettante
U
ناشی
ill-
U
ناشی
ill
U
ناشی
on account of somebody
[something]
U
ناشی از
emergent
U
ناشی
amateurish
U
ناشی
descended
U
ناشی
due
U
ناشی از
result
U
ناشی
Due to
U
ناشی از
ills
U
ناشی
muffing
U
ناشی
mala filde
U
ناشی
muffed
U
ناشی
muffs
U
ناشی
maladroit
U
ناشی
resultant
U
ناشی
even tual
U
ناشی
skill less
U
ناشی
skilless
U
ناشی
muff
U
ناشی
therefrom
U
ناشی از ان
as green as grass
<idiom>
U
کم تجربه و ناشی
rhapsodical
U
ناشی از احساسات
jackleg
U
ناشی نادرست
privative
U
ناشی از محرومیت
unperfect
U
ناشی نابلد
sequent
U
منتج ناشی
awkward
U
بی لطافت ناشی
unskil
U
ناشی بی مهارت
due to an accident
U
ناشی از یک حادثه
dittographic
U
ناشی ازتکراراشتباهی
tisy
U
ناشی از مستی
awkward age
U
سن خامکار
[ناشی]
guttural
U
ناشی از گلو
irritative
U
ناشی از تحریک
novices
U
ادم ناشی
adipic
U
ناشی ازچربی
gaucherie
U
ناشی گری
novice
U
ادم ناشی
premune
U
ناشی از جلوگیری
variorum
U
ناشی ازچندمنبع
unfortunate
U
ناشی ازبدبختی
awkwardness
U
ناشی گری
rises
U
ناشی شدن
toxic
U
ناشی از زهراگینی
hypostatic
U
ناشی از ته نشینی
gremie
U
بی تجربه و ناشی
abnerval
U
ناشی از عصب
emanating
U
ناشی شدن
internal
U
ناشی ازدرون
stingy
U
ناشی از خست
issues
U
ناشی شدن
issued
U
ناشی شدن
rises
U
ناشی شدن از
rise
U
ناشی شدن
rise
U
ناشی شدن از
issue
U
ناشی شدن
emanate
U
ناشی شدن
emanates
U
ناشی شدن
negligent
U
ناشی از بی مبالاتی
emanated
U
ناشی شدن
left handed
U
واقع در سمت چپ ناشی
associative inhibition
U
بازداری ناشی از تداعی
occupation authorities
U
اقتدارات ناشی از اشغال
occupation disease
U
امراض ناشی از کار
proceeded
U
ناشی شدن از عایدات
perjurious
U
ناشی از پیمان شکنی
scorbutic
U
ناشی از کمبود ویتامین C
pot valour
U
دلپری ناشی از مستی
intuitional
U
ناشی از درک مستقیم
interoceptive
U
ناشی از امعاء واحشاء
proceed
U
ناشی شدن از عایدات
ebb current
U
جریان ناشی از افت اب
impiteous
U
ناشی از سخت دلی
inexpertly
U
ازروی ناشی گری
diastrophic
U
ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous
U
ناشی ازکینه یالج
damage feasant
U
خسارت ناشی از حیوانات
inexpertness
U
ناشی گری بی تخصصی
profits a prendre
U
حقوق ناشی از مزارعه
internal
U
باطنی ناشی ازدرون
vinculo matrimonii
U
ناشی از علقه زوجیت
war risks
U
خطرات ناشی از جنگ
wind wave
U
موج ناشی از باد
wind wave
U
خیز اب ناشی از باد
flows
U
ناشی شدن فلو
flowed
U
ناشی شدن فلو
flow
U
ناشی شدن فلو
well-meaning
U
ناشی از قصد خوب
use inheritance
U
وراثت ناشی از کاربرد
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
toxic psychosis
U
روان پریشی ناشی از سم
ravening
U
حریص ناشی از حرص
renunciative
U
ناشی از انکار نفس
renunciatory
U
ناشی از انکار نفس
royalistic
U
ناشی از شاه پرستی
rube
U
ادم دهاتی ناشی
shear crack
U
ترک ناشی از برش
shear failure
U
گسیختگی ناشی از برش
shear stress
U
تنش ناشی از برش
short sighted
U
ناشی از کوته نظری
well meaning
U
ناشی از قصد خوب
associative facilitation
U
سهولت ناشی از تداعی
arise
U
رخ دادن ناشی شدن
arises
U
رخ دادن ناشی شدن
well-intentioned
U
ناشی از نیت خوب
resulting
U
ناشی شدن نتیجه
arising
U
رخ دادن ناشی شدن
transmission
U
خطای ناشی از اختلال در خط
result
U
ناشی شدن نتیجه
thoughtless
U
لاقید ناشی از بی فکری
ingenious
U
با هوش ناشی از زیرکی
kinetic energy
U
نیروی ناشی ازحرکت
come
U
رخ دادن ناشی شدن
absorption losses
U
تلفات ناشی از جذب
transmissions
U
خطای ناشی از اختلال در خط
comes
U
رخ دادن ناشی شدن
sentiment
U
ضعف ناشی ازاحساسات
resulted
U
ناشی شدن نتیجه
derives
U
ناشی شدن از منتج کردن
form drag
U
مقاومت ناشی از شکل جسم
deriving
U
ناشی شدن از منتج کردن
forced vibration
U
ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
excess demand inflation
U
تورم ناشی از مازاد تقاضا
hunger osteopathy
U
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
lewd
U
ناشی از هرزگی شهوت پرست
derive
U
ناشی شدن از منتج کردن
lummox
U
ادم ناشی وخام دست
wage push inflation
U
تورم ناشی از فشار مزد
occupation authority
U
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
well mcaning
U
خوش نیت ناشی از قصدخوب
wind load
U
سربار ناشی از اثرات باد
paganish
U
بیت پرست ناشی ار شرک
maladroitness
U
ناشی گری بیدست و پایی
idols of the market
U
اوهام ناشی از سخن وامیزش
titular
U
ناشی از لقب رسمی افتخاری
to play a poor game
U
ناشی بودن مهارت نداشتن
technological unemployment
U
بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
machines
U
خطای ناشی از خرابی قطعه
covenant in low
U
تعهد ناشی ازحکم قانون
cost push inflation
U
تورم ناشی از فشار هزینه
rental income
U
درامد ناشی از اجاره بها
social decrement
U
کاهش ناشی از کار جمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com