English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intuitional U ناشی از درک مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
ills U ناشی
muffs U ناشی
muffing U ناشی
skill less U ناشی
muff U ناشی
dilettante U ناشی
dilettantes U ناشی
ill- U ناشی
dilettanti U ناشی
skilless U ناشی
resultant U ناشی
maladroit U ناشی
resulting U ناشی
resulted U ناشی
result U ناشی
ill U ناشی
therefrom U ناشی از ان
mala filde U ناشی
emergent U ناشی
descended U ناشی
amateurish U ناشی
gauche U ناشی کج
due U ناشی از
muffed U ناشی
Due to U ناشی از
on account of somebody [something] U ناشی از
even tual U ناشی
emanating U ناشی شدن
emanate U ناشی شدن
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
tisy U ناشی از مستی
guttural U ناشی از گلو
rhapsodical U ناشی از احساسات
internal U ناشی ازدرون
issue U ناشی شدن
sequent U منتج ناشی
emanates U ناشی شدن
issued U ناشی شدن
issues U ناشی شدن
unskil U ناشی بی مهارت
privative U ناشی از محرومیت
emanated U ناشی شدن
premune U ناشی از جلوگیری
stingy U ناشی از خست
abnerval U ناشی از عصب
novices U ادم ناشی
novice U ادم ناشی
adipic U ناشی ازچربی
jackleg U ناشی نادرست
variorum U ناشی ازچندمنبع
awkward age U سن خامکار [ناشی]
unfortunate U ناشی ازبدبختی
unperfect U ناشی نابلد
gremie U بی تجربه و ناشی
irritative U ناشی از تحریک
due to an accident U ناشی از یک حادثه
hypostatic U ناشی از ته نشینی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
awkwardness U ناشی گری
gaucherie U ناشی گری
toxic U ناشی از زهراگینی
awkward U بی لطافت ناشی
rises U ناشی شدن
rise U ناشی شدن از
rises U ناشی شدن از
rise U ناشی شدن
negligent U ناشی از بی مبالاتی
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
ravening U حریص ناشی از حرص
inexpertly U ازروی ناشی گری
proceeded U ناشی شدن از عایدات
renunciatory U ناشی از انکار نفس
proceed U ناشی شدن از عایدات
ebb current U جریان ناشی از افت اب
renunciative U ناشی از انکار نفس
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
impiteous U ناشی از سخت دلی
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
despiteous U ناشی ازکینه یالج
occupation disease U امراض ناشی از کار
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
pot valour U دلپری ناشی از مستی
well meaning U ناشی از قصد خوب
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
wind wave U خیز اب ناشی از باد
wind wave U موج ناشی از باد
war risks U خطرات ناشی از جنگ
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
sentiment U ضعف ناشی ازاحساسات
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
arise U رخ دادن ناشی شدن
arises U رخ دادن ناشی شدن
arising U رخ دادن ناشی شدن
well-meaning U ناشی از قصد خوب
come U رخ دادن ناشی شدن
comes U رخ دادن ناشی شدن
flow U ناشی شدن فلو
flowed U ناشی شدن فلو
flows U ناشی شدن فلو
kinetic energy U نیروی ناشی ازحرکت
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
short sighted U ناشی از کوته نظری
shear crack U ترک ناشی از برش
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
shear stress U تنش ناشی از برش
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
internal U باطنی ناشی ازدرون
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
royalistic U ناشی از شاه پرستی
rube U ادم دهاتی ناشی
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
result U ناشی شدن نتیجه
resulted U ناشی شدن نتیجه
resulting U ناشی شدن نتیجه
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
dispersion error U اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
covenant in low U تعهد ناشی ازحکم قانون
demand pull inflation U تورم ناشی از فشار تقاضا
deflationary gap U لطمه ناشی از رکود اقتصادی
cost push inflation U تورم ناشی از فشار هزینه
laity U مردم غیر روحانی ناشی
catcher U بوکسور ناشی کتک خور
maladroitness U ناشی گری بیدست و پایی
titular U ناشی از لقب رسمی افتخاری
bizarre U غیر مانوس ناشی از هوس
greenhorn U مبتدی ادم خام یا ناشی
greenhorns U مبتدی ادم خام یا ناشی
excess demand inflation U تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment U افزایش ناشی از کار جمعی
technological unemployment U بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
lewd U ناشی از هرزگی شهوت پرست
scrupulous U ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
rounding errors U خطاهای ناشی از سرراست کردن
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
wind load U سربار ناشی از اثرات باد
supply push inflation U تورم ناشی از فشار عرضه
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
machined U خطای ناشی از خرابی قطعه
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
well mcaning U خوش نیت ناشی از قصدخوب
somatogenic U ناشی از سلولهای جداری وبدنه
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the cave U اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
machines U خطای ناشی از خرابی قطعه
machine U خطای ناشی از خرابی قطعه
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
forced vibration U ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
faute de mieux U همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
paganish U بیت پرست ناشی ار شرک
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
lummox U ادم ناشی وخام دست
derive U ناشی شدن از منتج کردن
derives U ناشی شدن از منتج کردن
directs U مستقیم
first-hand U مستقیم
directed U مستقیم
leveled U مستقیم
levelled U مستقیم
levels U مستقیم
attributive U مستقیم
beeline U خط مستقیم
level U مستقیم
upstanding U مستقیم
direct <adj.> U مستقیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com