English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weakest U ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weaker U ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weak U ناحیه نزدیک نوک شمشیر
weaknesses U ناحیه نزدیک نوک شمشیر
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
Caen U [سنگ نرم با دانه های کوچک در منطقه ی کان نزدیک نرمندی]
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
back zone U منطقه عقب زمین والیبال
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
wing U قسمتی از یک بخش یا ناحیه
winging U قسمتی از یک بخش یا ناحیه
neck of the woods <idiom> U ناحیه یا قسمتی از کشور
zone U منطقه ناحیه
zones U منطقه ناحیه
heating zone U منطقه یا ناحیه حرارتی
zonule U منطقه یا ناحیه کوچک
rainfall area U منطقه بارش ناحیه بارندگی
on the eve of U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
on the verge of U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
foreby U نزدیک
adjacent U نزدیک
hard by U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
neighbouring U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
upcoming U نزدیک
near upon U نزدیک
in sight U نزدیک
beside U نزدیک
approaching U نزدیک
neared U نزدیک
forthcoming U نزدیک
next door to U نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
accessible U نزدیک
nearing U نزدیک
nearest U نزدیک
nearer U نزدیک
proximate U نزدیک
near- U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
nearby U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
vicinal U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
cephalo U نزدیک به سر
close aboard U نزدیک
nears U نزدیک
fast by U نزدیک
near U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
imminent U نزدیک
closes U نزدیک
close U نزدیک
closer U نزدیک
nigh U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close up U از نزدیک
close-up U از نزدیک
by U از نزدیک
hand to hand U نزدیک
closest U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
contiguous U نزدیک
altitude hole U ناحیه کور در منطقه دید رادار
far and near U دور و نزدیک
near sightedness U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
converges U به هم نزدیک شدن
converged U به هم نزدیک شدن
upstream U نزدیک به سرچشمه
myopy U نزدیک بینی
converge U به هم نزدیک شدن
erelong U در اینده نزدیک
draw on U نزدیک شدن
neared U نزدیک به ضربه
foreground U نزدیک نما
near- U نزدیک به ضربه
paranasal U نزدیک بینی
near U نزدیک به ضربه
beetle eyed U نزدیک بین
abut U نزدیک بودن
close coordination U هماهنگی نزدیک
draw near U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
converging U به هم نزدیک شدن
by U نزدیک کنار
acceding U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
abutted U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
one of these days U دراینده نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
immediate flanks U جناحین نزدیک
short range U نزدیک برد
short-range U نزدیک برد
in the near f. U دراینده نزدیک
keep back U نزدیک نشوید
neighbors U نزدیک مجاور
hare sighted U نزدیک بین
accede U نزدیک شدن
inapproachable U نزدیک نشدنی
acceded U نزدیک شدن
about U در اطراف نزدیک
gain on U نزدیک شدن به
infighting U نبرد نزدیک
going on U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
hand in glove U خیلی نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
in shore U در اب نزدیک کرانه
deciding U نزدیک به هدف
shortest U نزدیک تور
at U پهلوی نزدیک
adducent U نزدیک کننده
adductor U نزدیک کننده
almost U بطور نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
Near East U خاور نزدیک
shorter U نزدیک تور
short U نزدیک تور
approachable U نزدیک شدنی
closes U نزدیک بهم
closes U نزدیک به ناو
adjoining U نزدیک مجاور
deepest U نزدیک به هدف
upcoming U دراتیه نزدیک
myopia U نزدیک بینی
toward U نزدیک به مقارن
low U نزدیک سبد
come by U نزدیک شدن
inside U نزدیک بمرکز
besides U بعلاوه نزدیک
insides U نزدیک بمرکز
deep U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
closest U نزدیک بهم
closest U نزدیک به ناو
caudal U نزدیک به انتها
closer U نزدیک بهم
cypres U تقریبی نزدیک
danger close U خطر نزدیک
nears U نزدیک به ضربه
close U نزدیک بهم
close U نزدیک به ناو
nearing U نزدیک به ضربه
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
nearest U نزدیک به ضربه
near-sighted U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
nearer U نزدیک به ضربه
whitish U نزدیک به سفید
close support U پشتیبانی نزدیک
closer U نزدیک به ناو
grazes U نزدیک به زمین
grazed U نزدیک به زمین
graze U نزدیک به زمین
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close in U نزدیک شدن
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
myopic U نزدیک بین
in- U نزدیک ساحل
to be on the way U نزدیک شدن
to come by U نزدیک شدن
to gain on U نزدیک شدن به
approximates U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
to keep close U نزدیک ماندن
accosts U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com