English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interrogate U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
scrutinises U مورد مداقه قراردادن
to put to use U مورد استفاده قراردادن
impugns U مورد اعتراض قراردادن
scrutinizes U مورد مداقه قراردادن
scrutinized U مورد مداقه قراردادن
oppugn U مورد بحث قراردادن
impugned U مورد اعتراض قراردادن
scrutinize U مورد مداقه قراردادن
scrutinising U مورد مداقه قراردادن
scrutinised U مورد مداقه قراردادن
impugn U مورد اعتراض قراردادن
criticize U مورد انتقاد قراردادن
make for U مورد حمله قراردادن
criticised U مورد انتقاد قراردادن
criticises U مورد انتقاد قراردادن
to take into consideration U مورد رسیدگی قراردادن
criticising U مورد انتقاد قراردادن
admires U مورد شگفت قراردادن
To take into consideration. To consider. U مورد توجه قراردادن
scrutinizing U مورد مداقه قراردادن
admired U مورد شگفت قراردادن
criticizing U مورد انتقاد قراردادن
criticizes U مورد انتقاد قراردادن
admire U مورد شگفت قراردادن
impugning U مورد اعتراض قراردادن
criticized U مورد انتقاد قراردادن
to be under fire U سخت مورد انتقاد قراردادن
impugn U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
shell off U با نارنجک مورد حمله قراردادن
contests U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting U مورد تردید یا اعتراض قراردادن
talk up U بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
talk over U مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
a penny for your thoughts <idiom> U [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
dogmatism U دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
cross-examining U استنطاق کردن
interrogates U استنطاق کردن
examined U استنطاق کردن
examine U استنطاق کردن
interrogate U استنطاق کردن
examines U استنطاق کردن
interrogated U استنطاق کردن
cross-question U استنطاق کردن
interrogating U استنطاق کردن
cross-questions U استنطاق کردن
cross-questioning U استنطاق کردن
cross-questioned U استنطاق کردن
inquires U استنطاق کردن
examining U استنطاق کردن
inquired U استنطاق کردن
cross-examine U استنطاق کردن
inquire U استنطاق کردن
enquires U استنطاق کردن
cross-examined U استنطاق کردن
enquired U استنطاق کردن
cross-examines U استنطاق کردن
cross examine U استنطاق کردن
querying U استنطاق کردن
query U استنطاق کردن
queries U استنطاق کردن
queried U استنطاق کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
inspection U بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
interrogatively U بشکل پرسش بطور پرسش
probate U محاکمه کردن استنطاق کردن
cross-examine U پرسش کردن از
cross-examines U پرسش کردن از
cross-examined U پرسش کردن از
cross-examining U پرسش کردن از
debrief U پرسش کردن
debriefed U پرسش کردن
debriefs U پرسش کردن
to overwhelm with questions U غرق پرسش کردن
enquired U پرسش کردن جویا شدن
inquires U پرسش کردن جویا شدن
inquire U پرسش کردن جویا شدن
enquires U پرسش کردن جویا شدن
inquired U پرسش کردن جویا شدن
to pry into a person affairs U فضولانه در باره کسی پرسش کردن
surveys U بازرسی کردن
to look over U بازرسی کردن
to rummage U بازرسی کردن
search U بازرسی کردن
inspect U بازرسی کردن
surveyed U بازرسی کردن
searched U بازرسی کردن
seach U بازرسی کردن
searches U بازرسی کردن
survey U بازرسی کردن
examines U بازرسی کردن
searchingly U بازرسی کردن
to browse through U بازرسی کردن
checked U بازرسی کردن
check U بازرسی کردن
inspects U بازرسی کردن
examining U بازرسی کردن
examine U بازرسی کردن
inspecting U بازرسی کردن
checks U بازرسی کردن
inspected U بازرسی کردن
control U بازرسی کردن
to search after U بازرسی کردن
controls U بازرسی کردن
examined U بازرسی کردن
look over something <idiom> U بازرسی کردن
controlling U بازرسی کردن
fix U تعیین کردن قراردادن
fixes U تعیین کردن قراردادن
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
put U قراردادن تحمیل کردن بر
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
cargo checking U بازرسی کردن محمولات
checked U امتحان کردن بازرسی
to pick over U بازرسی کردن و برگزیدن
check U امتحان کردن بازرسی
checks U امتحان کردن بازرسی
maieutics U فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
espy U جاسوس بودن بازرسی کردن
espying U جاسوس بودن بازرسی کردن
tested U شهادت گواهی بازرسی کردن
espied U جاسوس بودن بازرسی کردن
tests U شهادت گواهی بازرسی کردن
espies U جاسوس بودن بازرسی کردن
test U شهادت گواهی بازرسی کردن
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
look over U بازرسی کردن صرف نظر کردن
geologize U ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
inspector general U بازرسی بازرسی کل ارتش
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
inspected U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspect U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting U بازرسی کردن تفتیش کردن
examine U بازرسی کردن معاینه کردن
sight U بازرسی کردن رویت کردن
examined U بازرسی کردن معاینه کردن
inspects U بازرسی کردن تفتیش کردن
proctor U نظارت کردن بازرسی کردن
examining U بازرسی کردن معاینه کردن
examines U بازرسی کردن معاینه کردن
sights U بازرسی کردن رویت کردن
inquest U استنطاق
cross examination U استنطاق
inquisitions U استنطاق
inquisition U استنطاق
inquests U استنطاق
interrogation U استنطاق
interrogations U استنطاق
examination U استنطاق
examinations U استنطاق
cross question U استنطاق
interrogation U استنطاق بازپرسی
fishing expedition U تحقیق استنطاق
interrogations U استنطاق بازپرسی
cross question U سئوال بطریق استنطاق
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
popularizing U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to make observations [about] [on] U تامل کردن [در مورد] [به]
to grumble about the weather U مورد هوا گله کردن
call option U خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
to weigh in [on something] U اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
to gather information [about; on] U جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
discarding U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
to beg the question U نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com