English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bretton woods agreement U موافقت نامه برتن وودز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
concordat U موافقت نامه
treaties U موافقت نامه
agreements U موافقت نامه
agreement U موافقت نامه
treaty U موافقت نامه
trade agreement U موافقت نامه تجاری
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
bond U تعهد موافقت نامه
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
geneva convention U موافقت نامه ژنو
protocol U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocols U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
general agreement on tariff & trade (gat U موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
proud U برتن
prideful U برتن
prouder U برتن
proudest U برتن
on U برتن
donned U برتن کردن
dons U برتن کردن
don U برتن کردن
donning U برتن کردن
to clothe oneself U جامه برتن کردن
to wear a crape U جامه سوگواری برتن کردن
hair raiser U موی برتن سیخ کننده
she wears a shirt U پیراهن پوشیده است برتن دارد
mufti U جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
assentation U موافقت
accords U موافقت
accorded U موافقت
concurrence U موافقت
agreeableness U موافقت
understandings U موافقت
adhesion U موافقت
accommodating U موافقت
acquiescence U موافقت
accompt U موافقت
unions U موافقت
agreeability U موافقت
understanding U موافقت
accord U موافقت
agreements U موافقت
ententes cordiales U موافقت
ententes U موافقت
consented U موافقت
consenting U موافقت
consents U موافقت
agreement U موافقت
approbation U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
approval U موافقت
union U موافقت
consent U موافقت
congeniality U موافقت
sympathy U موافقت
consentaneity U موافقت
accordance U موافقت
keeping U موافقت
entente U موافقت
congruity U موافقت
sympathies U موافقت
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
to come in to line U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
admit موافقت کردن
granted U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
non cincurrence U عدم موافقت
assent U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
verbal agreement U موافقت شفاهی
quota agreement U موافقت سهمیه
propitiousness U موافقت مساعدت
acquiesce U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
non placer U موافقت نمیشود
jibed U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
condescension U تمکین موافقت
gibes U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
go along <idiom> U موافقت کردن
in league with <idiom> U موافقت مخفیانه
assents U موافقت کردن
non compliance U عدم موافقت
no go <idiom> U موافقت نکردن
non concurrence U عدم موافقت
accede U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
compliable U قابل موافقت
endorsement U موافقت تایید
consenting U موافقت کردن
endorsements U موافقت تایید
implicit agreement U موافقت ضمنی
consents U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
incongrvity U عدم موافقت
approbate U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
accommodations U تطبیق موافقت
assentient U موافقت دهنده
congruency U موافقت تناسب
congruence U موافقت تناسب
gentlemen's agreement U موافقت شرافتمندانه
consented U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
disagreements U عدم موافقت
comply U موافقت کردن
disagreement U عدم موافقت
complying U موافقت کردن
accommodation U تطبیق موافقت
nonconformity U عدم موافقت
incompliance U عدم موافقت
consent U موافقت کردن
incongruousness U عدم موافقت یا تطابق
assented U رضایت دادن موافقت
assents U رضایت دادن موافقت
disgreement U عدم موافقت اختلاف
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
unity U شراکت موافقت واحد
assent U رضایت دادن موافقت
mutilateral agreement U موافقت چند جانبه
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
assenting U رضایت دادن موافقت
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
consents U موافقت رضایت دادن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
consenting U موافقت رضایت دادن
in agreement with somebody U با کسی موافقت داشتن
consent U موافقت رضایت دادن
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
collogue U موافقت دروغی کردن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
consented U موافقت رضایت دادن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to assent U مورد موافقت قرار دادن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
agrees U موافقت کردن موافق بودن
agree U موافقت کردن موافق بودن
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
He nodded. U سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
right on <idiom> U نشان دادن موافقت (درست است بله)
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overt collusion U تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com