Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
perversity
U
منحرف بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wander
U
اواره بودن منحرف شدن
wandered
U
اواره بودن منحرف شدن
wanders
U
اواره بودن منحرف شدن
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
Other Matches
deviated
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
perverting
U
منحرف
perverts
U
منحرف
pervert
U
منحرف
amiss
U
منحرف
deviants
U
منحرف
deviate
U
منحرف
deviates
U
منحرف
perverse
U
منحرف
deviated
U
منحرف
deviator
U
منحرف
aberrant
U
منحرف
deviating
U
منحرف
hell bent
U
منحرف
lost
U
منحرف
astray
U
منحرف
hell-bent
U
منحرف
digressional
U
منحرف
awry
U
منحرف
deviant
U
منحرف
perverted
U
منحرف
deviating
U
منحرف شدن
curves
U
کم کم منحرف شدن
deviator
U
منحرف شونده
curve
U
کم کم منحرف شدن
deviated
U
منحرف شدن
deviates
U
منحرف شدن
digressively
U
بطور منحرف
errant
U
منحرف بدنام
excurse
U
منحرف شدن
curving
U
کم کم منحرف شدن
deflects
U
منحرف کردن
deflects
U
منحرف شدن
deflecting
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف شدن
deflected
U
منحرف کردن
deflected
U
منحرف شدن
fall off
U
منحرف شدن
deflect
U
منحرف کردن
deflect
U
منحرف شدن
divertive
U
منحرف کننده
diversionary
U
منحرف کننده
step aside
U
منحرف شدن
wringing
U
منحرف کردن
swerved
U
منحرف شدن
swerved
U
منحرف کردن
swerves
U
منحرف شدن
hell bent
U
منحرف شده
swerving
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف کردن
swerve
U
منحرف کردن
swerve
U
منحرف شدن
wring
U
منحرف کردن
digress
U
منحرف شدن
digressed
U
منحرف شدن
digresses
U
منحرف شدن
wrings
U
منحرف کردن
bend
U
منحرف کردن
digressing
U
منحرف شدن
astray
U
منحرف بیراه
draw off
U
منحرف کردن
pervert
U
منحرف کردن
avert
U
منحرف کردن
diverted
U
منحرف کردن
perverts
U
منحرف کردن
pay off
U
منحرف شدن
averted
U
منحرف کردن
diverted
U
منحرف شدن
diverts
U
منحرف کردن
call off
U
منحرف کردن
averting
U
منحرف کردن
averts
U
منحرف کردن
divert
U
منحرف شدن
perverting
U
منحرف کردن
hell-bent
U
منحرف شده
intervert
U
منحرف کردن
to step aside
U
منحرف شدن
swerves
U
منحرف کردن
deviate
U
منحرف شدن
divert
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف شدن
distract
U
منحرف کردن توجه
to put off the scent
U
ازجاده منحرف کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
twisty
U
پیچ دار منحرف
divertor switch
U
کلید منحرف کننده
deflector plates
U
صفحههای منحرف کننده
back slide
U
منحرف شدن از مسیر
antevert
U
به جلو منحرف کردن
devious
U
غیر مستقیم منحرف
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
U
منحرف کردن ترافیک
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
skew
U
منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode
U
صفحه منحرف کننده
deflecting voltage
U
ولتاژ منحرف کننده
skewing
U
منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode
U
الکترد منحرف کننده
skews
U
منحرف کج نگاه کردن
detour
U
خط سیر را منحرف کردن
to call off
U
منحرف یامنصرف کردن
detours
U
خط سیر را منحرف کردن
baffled
U
منحرف کننده جریان سیال
baffle
U
منحرف کننده جریان سیال
baffling
U
منحرف کننده جریان سیال
baffles
U
منحرف کننده جریان سیال
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
yaw
U
ازمسیر خود منحرف شدن
incorruptible
U
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
magnetic deflection field
U
میدان منحرف کننده مغناطیسی
sidetrack
U
از امر اصلی منحرف شدن
yawed
U
ازمسیر خود منحرف شدن
indivertible
U
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
slipped
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
diversionary attack
U
تک منحرف کننده توجه دشمن
sidetracked
U
از امر اصلی منحرف شدن
to veer off the street
U
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
extravagate
U
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolted
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
U
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolt
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
angle block
U
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
borrow
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector
U
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
tabbed flap
U
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com