English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debate U منافره کردن مباحثه کردن
debated U منافره کردن مباحثه کردن
debates U منافره کردن مباحثه کردن
debating U منافره کردن مباحثه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gag rule U قانون منع مباحثه و منافره
discussant U کسی که در مباحثه و منافره شرکت دارد
discuss U مباحثه کردن
debate U مباحثه کردن
dissert U مباحثه کردن
dabate U مباحثه کردن
disputing U جدال کردن مباحثه کردن
disputes U جدال کردن مباحثه کردن
dispute U جدال کردن مباحثه کردن
disputed U جدال کردن مباحثه کردن
contests U مباحثه وجدل کردن
debate U مناقشه مباحثه کردن
contesting U مباحثه وجدل کردن
debated U مناقشه مباحثه کردن
contest U مباحثه وجدل کردن
contested U مباحثه وجدل کردن
debating U مناقشه مباحثه کردن
debates U مناقشه مباحثه کردن
agument U منافره
parlance U منافره
debate U منافره
debates U منافره
contestation U منافره
debated U منافره
debating U منافره
dabate U منافره
argumentation U منافره
dialectician U اهل منافره
discussions U گفتگو منافره
discussion U گفتگو منافره
responsions U مجلس منافره
disputations U منازعه منافره
melec U منافره ستیزه
debatable U قابل منافره
debaters U منافره کننده
disputation U منازعه منافره
debater U منافره کننده
halsie U منافره جنگ ودعوا
synods U مجلس منافره مذهبی
argumentativeness U اعتیادبه جدل یا منافره
synod U مجلس منافره مذهبی
disputations U مباحثه
debated U مباحثه
disputation U مباحثه
debates U مباحثه
controversies U مباحثه
argument U مباحثه
controversy U مباحثه
debate U مباحثه
discourses U مباحثه
agument U مباحثه
discourse U مباحثه
arguments U مباحثه
debating U مباحثه
contentions U مباحثه
contretemps U مباحثه
discussion U مباحثه
halsie U مباحثه
discussions U مباحثه
contention U مباحثه
dabate U مباحثه بحث
controversialist U اهل مباحثه
controvertist U اهل مباحثه
controvertible U قابل مباحثه
controversially U ازراه مباحثه
eristic U اهل مباحثه
climb-down U مباحثه-جدل
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
incontrovertible U بدون مباحثه مسلم
disputant U اهل مباحثه جدلی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
ergotism U مرض قارچی برخی گیاهان دراثرسگاله مباحثه منطقی
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
dialectic U روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
eliza U برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com