English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adjust U مطابق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
phoneticism U عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
sinicize U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
temporalize U مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
Other Matches
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
pursuant U مطابق
consilient U مطابق
accordant U مطابق
in register U مطابق
incompliance with U مطابق
according to U مطابق
frae U مطابق
complied with U مطابق با
matched U مطابق
correspondents U مطابق
correspondent U مطابق
according U مطابق
agreeably to U مطابق
confirming U مطابق
complied U مطابق با
similar U مطابق
within U مطابق
complying U مطابق با
corresponding to U مطابق با
complies U مطابق با
correspoundent U مطابق
corresponding U مطابق
secundumn U مطابق
congurous U مطابق
corresponding to U مطابق
in keeping U مطابق
similiar U مطابق
respondents U مطابق
respondent U مطابق
even with U مطابق
correspounding U مطابق
from U مطابق
after U مطابق
comply U مطابق با
traditionally U مطابق احادیث
to correspond to U مطابق بودن
posher U مطابق مد روز
poshest U مطابق مد روز
after the manner of U بتقلید مطابق
pedagogically U مطابق فن تعلیم
newfashioned U مطابق مد روز
astronomically U مطابق هیئت
by the square U مطابق نمونه
by my watch U مطابق ساعت من
trendy U مطابق آخرین مد
trendiest U مطابق آخرین مد
trendier U مطابق آخرین مد
relevant U وابسته مطابق
homologize U مطابق شدن
testamentary U مطابق با وصیت
to U برحسب مطابق
corresponds U مطابق بودن
corresponded U مطابق بودن
correspond U مطابق بودن
fashionably U مطابق معمول
up-to-date U مطابق روز
up to date U مطابق روز
orthodox U مطابق مرسوم
conform to U مطابق بودن با
synchrinized U مطابق بودن
physiologically U مطابق فیزیولوژی
synchronises U مطابق بودن
constitutionally U مطابق قانون
synchronizes U مطابق بودن
as usual U مطابق معمول
pursuant to U مطابق برحسب
posh U مطابق مد روز
geometrically U مطابق هندسه
corresponding U مطابق متشابه
at my request U مطابق با تقاضای من
synchronised U مطابق بودن
hygienically U مطابق بهداشت
in accordance with U مطابق موافق
synchronising U مطابق بودن
synchronize U مطابق بودن
correspound U مطابق بودن
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
ethically U مطابق علم اخلاق
classic U مطابق بهترین نمونه
currency U مطابق روز بودن
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
paralleled U نظیر مطابق بودن با
parallel U نظیر مطابق بودن با
true copy U رونوشت مطابق با اصل
cut-and-dried U مطابق نقشه وبرنامه
true life U مطابق زندگی روزمره
cut and dried U مطابق نقشه وبرنامه
meet U مطابق شرایط بودن
cut and dry U مطابق نقشه وبرنامه
quite the thing U مطابق بارسم معمول
biblical U مطابق کتاب مقدس
modular U مطابق اندازه یامقیاس
discretionally U مطابق میل و اختیار
paralleling U نظیر مطابق بودن با
ideals U مطابق نمونه واقعی
meets U مطابق شرایط بودن
pedagogically U مطابق علم اموزش
reconstructions U نمونه مطابق اصل
ideal U مطابق نمونه واقعی
up to date U مطابق اخرین طرز
reconstruction U نمونه مطابق اصل
metronomic U مطابق میزانه شمار
up-to-date U مطابق اخرین طرز
constitutional U مطابق قانون اساسی
accentually U مطابق تکیه صدا
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
musically U مطابق اصول موسیقی
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
technically U مطابق اصول فنی
anatomically U مطابق علم تشریح
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
parallels U نظیر مطابق بودن با
parallelled U نظیر مطابق بودن با
classics U مطابق بهترین نمونه
currencies U مطابق روز بودن
parallelling U نظیر مطابق بودن با
dialectically U مطابق قواعد منطق
answers U بدرد خوردن مطابق بودن
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
conventional U مرسوم مطابق ایین وقاعده
answering U بدرد خوردن مطابق بودن
answered U بدرد خوردن مطابق بودن
updates U مطابق روز پیش بردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
ethnically U مطابق علم طوایف بشر
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
that i snot in keepingwith our U این مطابق نظریه مانیست
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
up to date U امروزی تازه مطابق روز
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
scriptural U مطابق متن کتاب مقدس
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
standardization U مطابق معیار خاص دراوردن
sunwise U مطابق گردش عقربک ساعت
moresque U مطابق با سبک مغربیهای افریقا
updated U مطابق روز پیش بردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
grammatically U مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
with the sun U مطابق گردش عقربک ساعت
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
update U مطابق روز پیش بردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
up-to-date U امروزی تازه مطابق روز
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
to marry well U جفت [زوج] مطابق بهم بودن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
grammatical U صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
clockwise U مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
conventionally U برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
rhetorically U مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
standardized U مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load U بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
It is to your taste (liking). U باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
phonetist U متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
an iconic statue U مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
formfitting U مطابق طرح بدن بشکل بدن
stylish U باب روز مطابق مد روز
perspectively U ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
carload shipment U حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com