English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on approval U مشروط به رضایت خریدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
subjecting U مشروط
subjects U مشروط
subjected U مشروط
subject U مشروط
provisional U مشروط
conditional U مشروط
limited U مشروط
person in whose favor a condition is mad U مشروط له
qualified U مشروط
contingents U مشروط
contingent U مشروط
pending U مشروط
provided U مشروط
conditioned U مشروط
eventual U مشروط
bargainee U خریدار
buyer U خریدار
vendee U خریدار
shoppers U خریدار
shopper U خریدار
alienee U خریدار
purchasers U خریدار
buyers U خریدار
purchaser U خریدار
offeree U خریدار
customer U خریدار
customers U خریدار
vendees U خریدار ها
shoppers U خریدار ها
purchasers U خریدار ها
buyers U خریدار ها
vendee U خریدار
shopper U خریدار
purchaser U خریدار
buyer U خریدار
estate at will U اجاره مشروط
paroled U ازادی مشروط
paroles U ازادی مشروط
paroling U ازادی مشروط
unalterable <adj.> U غیر مشروط
condition U مشروط کردن
conditional confession U اقرار مشروط
parole U ازادی مشروط
foul bill of lading U بارنامه مشروط
providing U مشروط بر اینکه
provisional U شرطی مشروط
absolute U غیر مشروط
claused bill og exchange U بارنامه مشروط
conditional contract U عقد مشروط
inalienable <adj.> U غیر مشروط
absolute <adj.> U غیر مشروط
dirty bill od lading U بارنامه مشروط
indispensable <adj.> U غیر مشروط
inevitable <adj.> U غیر مشروط
conditional probability U احتمال مشروط
absolutes U غیر مشروط
provided U مشروط به انکه
conditional order U سفارش مشروط
conditional discharge U ازادی مشروط
unalienable <adj.> U غیر مشروط
probation U ازادی مشروط
unconditional U غیر مشروط
on probation U در آزادی مشروط
subject to being unsold U مشروط براینکه
pleas U وعده مشروط
plea U وعده مشروط
qualified endorsement U فهرنویسی مشروط
probationer U عفو مشروط
conditionally U بطور مشروط
contingent U تصادفی مشروط
contingents U تصادفی مشروط
probationers U عفو مشروط
producer buyer U خریدار صنعتی
salvager U خریدار اسقاط
marginal buyer U خریدار نهائی
caveat emptor U اخطار به خریدار
conditional race U مسابقه مشروط با ارابه
probationary period U دوره ازادی مشروط
probative U دال بر اثبات مشروط
sub modo U مشروط یا مضیق یا مقید
restrictive indorsement U فهر نویسی مشروط
probatory U دال بر اثبات مشروط
concurring opinion U رای موافق مشروط
extra good time U معافی مشروط از زندان
mace greff U خریدار اجناس مسروقه
bona fide purchaser U خریدار با حسن نیت
tout U خریدار پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
receiver of stolen goods U خریدار مال مسروقه
touting U خریدار پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
spoilsman U خریدار غنائم جنگی
swagman U خریدار مال دزدی
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
trade discount U تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
price taker U خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
consent U رضایت
consentience U رضایت
suffrage U رضایت
contentment U رضایت
satisfaction U رضایت
adhesion U رضایت
willingness U رضایت
consenting U رضایت
acquiescently U با رضایت
consented U رضایت
consents U رضایت
acquiescence U رضایت
goods on approval U تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
self approbation U رضایت ازخویشتن
admits U رضایت دادن
self content U رضایت از خود
admitting U رضایت دادن
accede U رضایت دادن
acceded U رضایت دادن
accedes U رضایت دادن
acceding U رضایت دادن
admit U رضایت دادن
sufference U رضایت ضمنی
to give a ready consent U رضایت دادن
concurrence U دمسازی رضایت
acquiesce رضایت دادن
well and good <idiom> U رضایت بخش
willingnesso U رضایت میل
satisfactoriness U رضایت بخشی
to w one's consent U رضایت ندادن
to give ones a to U رضایت دادن به
disapproval U عدم رضایت
euphoria U خوشحالی رضایت
job satisfaction U رضایت شغلی
hunky dory U رضایت مندانه
compliantly U با قبول و رضایت
discontentedness U عدم رضایت
assentation U رضایت فاهری
sufferance U رضایت ضمنی
dissatisfaction U عدم رضایت
implied U رضایت ضمنی
give up one's claim U رضایت دادن
express one's consent U رضایت دادن
confirming house U موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
cum dividened U سهام با بهره متعلقه که بانفع خریدار جدید باشد
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
receiver U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ranges U مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
receivers U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ranged U مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
range U مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
consented U موافقت رضایت دادن
atone U جلب رضایت کردن
dissatisfactory U مایه عدم رضایت
to give a ready consent U بی درنگ رضایت دادن
consent U موافقت رضایت دادن
consensus U رضایت وموافقت عمومی
satisfactorily U بطور رضایت بخش
consents U موافقت رضایت دادن
fill one's shoes <idiom> U جابهجایی رضایت بخش
to find satisfactionin any one U از کسی رضایت داشتن
assent U رضایت دادن موافقت
assenting U رضایت دادن موافقت
assents U رضایت دادن موافقت
assented U رضایت دادن موافقت
her willing to sing U رضایت یامیل اوبخواندن
atones U جلب رضایت کردن
it is unsatisfactory U رضایت بخش نیست
consenting U موافقت رضایت دادن
atoned U جلب رضایت کردن
atoning U جلب رضایت کردن
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
unpopulated board U تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
free issue materials U موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
voluntary partition U افراز با رضایت یا سازش طرفین
assented U رضایت دادن تصدیق کردن
consents U راضی شدن رضایت دادن
assents U رضایت دادن تصدیق کردن
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
assent U رضایت دادن تصدیق کردن
consented U راضی شدن رضایت دادن
testimonialize U گواهی نامه یا رضایت دادن
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
consenting U راضی شدن رضایت دادن
consent U راضی شدن رضایت دادن
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
consensual U مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
assenting U رضایت دادن تصدیق کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
ex works U یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com