Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
route
U
تعیین خط مسیر
routes
U
تعیین خط مسیر
redirection
U
تعیین مسیر
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
barging
U
خطا در تعیین مسیر قایق
intended track
U
مسیر تعیین شده هواپیما
input output redirection
U
تعیین مسیر ورودی- خروجی
visual omnidirectional range
U
سیستم تعیین مسیر هواپیمابطریق بصری
range markers
U
علامت تعیین کننده مسیر عملیات اب خاکی در شب
proportional navigating
U
هدایت موشک به طورهماهنگ با مسیر تعیین شده
command heading
U
مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
to fool with anything
U
چیزیرا انگلک کردن
to from an idea of something
U
چیزیرا تصور کردن
to be incredulous of anything
U
چیزیرا دیر باور کردن
tare
U
وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to palm off a thing on aperson
U
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to inlay anything with gems
U
چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to prick at something
U
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
to inlay gems in anything
U
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
datum dan buoy
U
علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
to look for anything
U
چیزیرا جستجوکردن
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
to follow up the scent
U
رد چیزیرا گرفتن
obtruncate
U
سر چیزیرا زدن
tap
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to buy a pig in a poke
U
چیزیرا ندیده خریدن
tapping
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا ازکسی دراوردن
to take the place of something
U
جای چیزیرا گرفتن
tapped
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
afterdate
U
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
to cry halves
U
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to give one the straight tip
U
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to play with something
U
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to ram a thing intoa person
U
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to pole any thing up or down
U
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
fasts
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes
U
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane
U
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread
U
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
groove
U
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves
U
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach
U
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
U
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crane rail
U
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to take the a
U
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
stillage
U
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
improviser
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
improvisor
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
specifies
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
bound
U
تعیین کردن
appointe
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
determine
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
slates
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
identifying
U
تعیین هویت کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
stated
U
تعیین کردن حال
fix
U
تعیین کردن قراردادن
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
assess
U
تعیین کردن بستن
assessed
U
تعیین کردن بستن
assesses
U
تعیین کردن بستن
assessing
U
تعیین کردن بستن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
states
U
تعیین کردن حال
genealogize
U
تعیین نسب کردن
stating
U
تعیین کردن حال
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
located
U
تعیین محل کردن
locates
U
تعیین محل کردن
locating
U
تعیین محل کردن
abound
O
تعیین حدود کردن
clearance
U
تعیین صلاحیت کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
demarcate
U
تعیین حدود کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
demarcated
U
تعیین حدود کردن
demarcates
U
تعیین حدود کردن
pin point
U
تعیین محل کردن
locate
U
تعیین محل کردن
delimiting
U
تعیین کردن حدود
delimited
U
تعیین کردن حدود
delimits
U
تعیین کردن حدود
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
delimit
U
تعیین کردن حدود
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
admeasure
U
تعیین حصه کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
demarcating
U
تعیین حدود کردن
peg
U
تعیین حدود کردن
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
state
U
تعیین کردن حال
pegs
U
تعیین حدود کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
state-
U
تعیین کردن حال
identifies
U
تعیین هویت کردن
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
prescribing
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
subrogate
U
قائم مقام تعیین کردن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
prescribed
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
grant a period of grace
U
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
appraised
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
staking
U
پیاده کردن مسیر
tracks
U
تعقیب مسیر کردن
direction
U
مسیر هدایت کردن
path sweeping
U
پاک کردن مسیر
taxiway
U
مسیر تاکسی کردن
tracked
U
تعقیب مسیر کردن
setting out
U
پیاده کردن مسیر
track
U
تعقیب مسیر کردن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
assigning
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigned
U
ارجاع کردن تعیین کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
assigns
U
ارجاع کردن تعیین کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
assign
U
ارجاع کردن تعیین کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
track
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com