Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The people have got wise to him.
U
مردم دستش را خوانده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
democracy
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
he received a broken hand
U
دستش شکست
catch
U
بازی دستش ده
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
She really gets me . She infuriates .
U
از دستش خیلی کوکم
he did his level best
U
انچه از دستش برامدکرد
I paid him back. in his own coin.
U
حقش را کف دستش گذاشتم
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
living from hand to mouth
<idiom>
U
دستش به دهانش می رسد
a hand to mouth existence
<idiom>
U
دستش به دهانش می رسد
be caught out
<idiom>
U
دستش بر ملا می شود
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
She never gets any gratitude .
U
دستش نمک ندارد
I clasped her hand warmly.
U
دستش را بگرمی می فشرم
I ll pay him back in his own coin .
U
حقش را کف دستش خواهم گذارد
money burns a hole in his pocket
<idiom>
U
پول تو دستش بند نمی شود
butterfingers
U
کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
have one's hand full
U
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
Foxes when they cannot reach the grapes say they a.
<proverb>
U
روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
home rule
U
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
populations
U
تعداد مردم مردم
population
U
تعداد مردم مردم
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
U
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
respondents
U
خوانده
defendants
U
خوانده
respondent
U
خوانده
defendant
U
خوانده
stepchild
U
فرزند خوانده
godchild
U
فرزند خوانده
respondent in court of cassation
U
فرجام خوانده
godchildren
U
فرزند خوانده
nurse child
U
فرزند خوانده
mercury delay line
U
داده خوانده می شد
respondents
U
فرجام خوانده
unsung
U
خوانده نشده
respondent
U
فرجام خوانده
illegibility
U
خوانده نشدنی
stepson
U
فرزند خوانده
called
U
فرا خوانده
adopted child
U
فرزند خوانده
bidden guest
U
مهمان خوانده
deep read
U
بسیار خوانده
stepchildren
U
فرزند خوانده
foster son
U
پسر خوانده
appellee
U
پژوهش خوانده
appellee
U
فرجام خوانده
foster parents
U
والدین خوانده
foster child
U
فرزند خوانده
stepdaughters
U
دختر خوانده
stepsons
U
فرزند خوانده
stepdaughter
U
دختر خوانده
adopted son
U
پسر خوانده
unread
U
خوانده نشده
blood brother
U
برادر خوانده
blood brothers
U
برادر خوانده
He has an itching palm .
U
دستش کج است ( اهل دزدی است )
called program
U
برنامه فرا خوانده
to be called
U
به نامی خوانده شدن
invitee
U
مدعو شحص خوانده
fosterling
U
طفل شیرخوار فرزند خوانده
self educated
U
پیش خود درس خوانده
self-educated
U
پیش خود درس خوانده
pleas
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
omnim gatherum
U
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
plea
U
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
relicta verificatione
U
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
particulars
U
دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
delay
U
خیر داده کاملاگ خوانده میشود
delaying
U
خیر داده کاملاگ خوانده میشود
delays
U
خیر داده کاملاگ خوانده میشود
loard of creation
U
بشر که اشرف المخلوقات خوانده میشود
cantatas
U
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
scanned
U
بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
scan
U
بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
scans
U
بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
cantata
U
شعری که با اوازیکنفری همراه موسیقی خوانده شود
He has read the book from cover to cover .
U
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
I premise that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
file handing routine
U
قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
I assume that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
plea of tender
U
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
refreshed
U
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refreshes
U
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
demurrer
U
عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
barbershop
U
وابسته به آهنگ احساساتی که توسط چند مرد خوانده شود
refresh
U
تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
Queen's English
[King's English]
<idiom>
U
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
wager of law
U
نوعی از دفاع که خوانده به استنادسوگند خود و یازده تن ازهمسایگان بری الذمه می شد
acknowledged mail
U
تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
background
U
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds
U
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
injunction
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
injunctions
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
compartment rug
U
فرش با طرح خشتی یا بندی لوزی که به خانه شطرنجی و کندوی عسل نیز خوانده می شود
vindictive damages
U
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
tenderest
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered
U
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tout temps prist
U
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
buffering
U
دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
wand
U
دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
wands
U
دستگاه نوری دستی که میتواند برچسبهای کدگذاری شده کدهای میلهای و کاراکتر را خوانده و معرفی کند
peoples
U
مردم
peopled
U
مردم
the people
U
مردم
folks
U
مردم
folk
U
مردم
public
U
مردم
population
[pop.]
U
مردم
peopling
U
مردم
the deaf
U
مردم کر
people
U
مردم
head switching
U
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
public notice
U
آگهی به مردم
Among the people .
U
درمیان مردم
underfed
U
مردم گرسنه
population
[pop.]
U
تعداد مردم
flower people
U
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
jawsmith
U
مردم فریب
land n
U
قوم مردم
other people
U
مردم دیگر
other people
U
سایر مردم
the total population
U
همه مردم
outside opinion
U
رای مردم
the public
U
عموم مردم
outside opinion
U
عقیده مردم
the old
U
مردم سالخورده
the offscourings humanity
U
مردم پست
people say
U
مردم می گویند
the multitude
U
توده مردم
the million
U
توده مردم
the many
U
بیشتر مردم
the dregs of the people
U
مردم پست
on the tongues of men
U
سر زبان مردم
unsociability
U
مردم گریزی
lao
U
مردم تایی
ombudsmen
U
فریادرس مردم
ombudsman
U
فریادرس مردم
lowest common denominators
U
مردم پذیر
laotian
U
مردم تایی
head counts
U
شمارش مردم
mandrake
U
مردم گیاه
manragora
U
مردم گیاه
many people
U
خیلی از مردم
lowest common denominator
U
مردم پذیر
head count
U
شمارش مردم
many people
U
بسیاری از مردم
mobs
U
انبوه مردم
men of intellgence
U
مردم باهوش
most people
U
بیشتر مردم
the american public
U
مردم امریکا
public-spirited
U
خیرخواه مردم
corporations
U
گروهی از مردم
demography
U
مردم نگاری
sociability
U
مردم امیزی
rucks
U
مردم عادی
commons
U
مردم عادی
populace
U
توده مردم
communists
U
مردم گرا
communist
U
مردم گرا
unsocial
U
مردم گریز
all men
U
همه مردم
all men
U
مردم همه
misanthrope
U
مردم گریز
corporation
U
گروهی از مردم
commonest
U
: مردم عوام
townsfolk
U
مردم شهری
demos
U
توده مردم
popularity
U
مردم پسندی
ruck
U
مردم عادی
rushing
U
ازدحام مردم
citizenship
U
مردم تبعیت
rushed
U
ازدحام مردم
anthropology
U
مردم شناسی
rush
U
ازدحام مردم
common
U
: مردم عوام
popular
U
مردم پسند
unsociable
U
مردم گریز
anarchy
U
خودسری مردم
commoners
U
: مردم عوام
misanthropes
U
مردم گریز
mandated
U
دستور مردم به
mandate
U
دستور مردم به
parading
U
اجتماع مردم
masses
U
توده مردم
parades
U
اجتماع مردم
mandates
U
دستور مردم به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com