Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7043 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to die game
U
مردانه جان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
virile
U
مردانه
mannish
U
مردانه
manfully
U
مردانه
masculinely
U
مردانه
manwise
U
مردانه
gamely
U
مردانه
manly
U
مردانه
manful
U
مردانه
mannishly
U
با ادای مردانه
male courage
U
جرات مردانه
parole
U
قول مردانه
smoking jacket
U
ژاکت مردانه
paroled
U
قول مردانه
kilts
U
دامن مردانه
mannishness
U
ادای مردانه
men's apartments
U
قسمت مردانه
half hose
U
جوراب مردانه
ulster
U
پالتوگشاد مردانه
masculine
U
نرینه مردانه
male
U
مردانه نرینه
paroling
U
قول مردانه
sportsmanly
U
مردانه وار
t shirt
U
زیرپیراهنی مردانه
paroles
U
قول مردانه
singlets
U
زیرپوش مردانه
gentlemen's agreement
U
قول مردانه
unisex
U
زنانه - مردانه
virile strength
U
نیروی مردانه
saloon
U
آرایشگاه مردانه
menswear
U
لباس مردانه
man power
U
نیروی مردانه
men's rooms
U
مستراح مردانه
kilt
U
دامن مردانه
men's room
U
مستراح مردانه
singlet
U
زیرپوش مردانه
top hats
U
کلاه مردانه استوانهای
strong minded
U
دارای افکار مردانه
stags
U
جلسه یا مهمانی مردانه
pyjamas
U
لباس خواب مردانه
barytone
U
میان صدای مردانه
mannish
U
دارای رفتار مردانه
Stage party ( films , movies ) .
U
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
haberdashery
U
مغازه ملبوس مردانه
black tie
U
کت نیمه رسمی مردانه
black tie
U
لباس عصر مردانه
sartorial
U
مربوط بلباس مردانه
play fair
U
مردانه بازی کردن
top hat
U
کلاه مردانه استوانهای
stag
U
جلسه یا مهمانی مردانه
play fair
U
مردانه معامله کردن
haberdasher
U
فروشنده لباس مردانه
cuffs
U
سردست پیراهن مردانه
cuffing
U
سردست پیراهن مردانه
dress shirts
U
پیراهن عصر مردانه
dress shirts
U
پیراهن سفید مردانه
dress shirt
U
پیراهن سفید مردانه
cuffed
U
سردست پیراهن مردانه
haberdashers
U
فروشنده لباس مردانه
dress shirt
U
پیراهن عصر مردانه
cuff
U
سردست پیراهن مردانه
fedora
U
کلاه نمدی مردانه
tenor
U
تمایل صدای زیر مردانه
jerkins
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
inverness
U
یکجور ردای بی استین مردانه
tenors
U
تمایل صدای زیر مردانه
mess jacket
U
ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
night shirt
U
پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
jerkin
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
cassi mere
U
پارچه پشمی جناغی مردانه
tux
U
لباس مردانه مخصوص چای عصر
masculinize
U
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
This is the latest mens fashion.
U
این آخرین مد لباس مردانه است
tuxedos
U
لباس مردانه مخصوص چای عصر
tuxedo
U
لباس مردانه مخصوص چای عصر
shirt-tail
U
بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tails
U
بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
frock coats
U
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
frock coat
U
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
billycock
U
نوعی کلاه گرد مردانه که ازنمد نرم ساخته میشود
codpiece
U
روکش یا کیسهای که دکمههای جلو شلوار و برجستگی آلت مردانه رامیپوشاند
codpieces
U
روکش یا کیسهای که دکمههای جلو شلوار و برجستگی آلت مردانه رامیپوشاند
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
contralto
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos
U
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
tweed
U
پارچه پشم ونخ راه راه مردانه
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
organize
U
سازمان دادن ارایش دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
relate
U
گزارش دادن شرح دادن
relates
U
گزارش دادن شرح دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
Recent search history
Forum search
1
To be capable of quoting
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2
دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2
من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1
Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1
to take a spell at whell
1
Poked back
4
express, overexpression
2
and had to spend a good hour tidying it up!!
2
and had to spend a good hour tidying it up!!
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com