English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
renegotiation U مذاکره مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
bargained U مذاکره
tractate U مذاکره
bargaining U مذاکره
bargains U مذاکره
bargain U مذاکره
discussions U مذاکره
negotiation U مذاکره
discussion U مذاکره
negotiations U مذاکره
negotiating U مذاکره کردن
parley U مذاکره کردن
tractarian U مقاله مذاکره
parleying U مذاکره کردن
negotiators U مذاکره کننده
interview U مصاحبه مذاکره
conference U گفتگو مذاکره
conferences U گفتگو مذاکره
negotiator U مذاکره کننده
invitation to treat U دعوت به مذاکره
negotiant U مذاکره کننده
plateform U سطح مذاکره
negotiable U قابل مذاکره
proceed with deliberations U اقدام به مذاکره
interviews U مصاحبه مذاکره
interviewing U مصاحبه مذاکره
interviewed U مصاحبه مذاکره
parleyed U مذاکره کردن
negotiate U مذاکره کردن
discuss U مذاکره کردن
debate U مذاکره کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
negotiated U مذاکره کردن
consultations U مذاکره همفکری
consultation U مذاکره همفکری
negotiates U مذاکره کردن
parleys U مذاکره کردن
symposia U مجلس مذاکره دوستانه
renegotiate U دوباره مذاکره کردن
symposium U مجلس مذاکره دوستانه
talked U مذاکره حرف زدن
symposiums U مجلس مذاکره دوستانه
talk U مذاکره حرف زدن
talks U مذاکره حرف زدن
conversing U مذاکره کردن امیزش
converses U مذاکره کردن امیزش
conversed U مذاکره کردن امیزش
converse U مذاکره کردن امیزش
talk out U مطرح مذاکره قرار دادن
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse U بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
parleying U مذاکره درباره صلح موقت
parleyed U مذاکره درباره صلح موقت
parleys U مذاکره درباره صلح موقت
parley U مذاکره درباره صلح موقت
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
sales talk U مذاکره وبازار گرمی برای فروش
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to talk out a bill U مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
furthermore U مجدد
further on U مجدد
renewed U مجدد
seconds U مجدد
furthering U مجدد
furthers U مجدد
reflorescence U مجدد
further U مجدد
second U مجدد
seconded U مجدد
seconding U مجدد
furthered U مجدد
to join in [on] a conversation U واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
replenishing U تدارک مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
remands U بازداشت مجدد
remanding U بازداشت مجدد
remanded U بازداشت مجدد
remand U بازداشت مجدد
restatement U بیان مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
reinforcement U وضع مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
restatements U بیان مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
replenishes U تدارک مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
replenished U تدارک مجدد
replenished U پرکردن مجدد
recreations U خلق مجدد
repaint U رسم مجدد
replenish U تدارک مجدد
replenish U پرکردن مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
recreation U خلق مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
restart U شروع مجدد
resorption U مکیدن مجدد
reshipment U حمل مجدد
resale U حراج مجدد
resale U فروس مجدد
rerun U اجرای مجدد
republication U انتشار مجدد
reoccur U فهور مجدد
renascence U زندگی مجدد
remotion U حرکت مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
resupply U اماد مجدد
resurvey U بررسی مجدد
retaking U گرفتن مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retaken U گرفتن مجدد
retake U گرفتن مجدد
re-runs U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
re-run U نمایش مجدد
re-ran U نمایش مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
comeback U دستیابی مجدد
retread process U تعمیر مجدد
retransmission U ارسال مجدد
retransmission U مخابره مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinfection U عفونت مجدد
regeneracy U تولید مجدد
reconversion U گرایش مجدد
recompile U کامپایل مجدد
recaption U توقیف مجدد
reapparition U فهور مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
re claim U تقاضای مجدد
re attachment U توقیف مجدد
reporduce U تولید مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reproductions U تولید مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
regelation U انجماد مجدد
reformat U فرمت مجدد
reexport U صادرات مجدد
reentrance U دخول مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reebtry U تملک مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U ورود مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
rededication U تقدیم مجدد
rededication U اهدا مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recoupment U کسب مجدد
reproduction U تولید مجدد
recount U شمارش مجدد
reorganized U تشکیلات مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retrials U محاکمه مجدد
retrials U ازمایش مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganization U تشکیلات مجدد
reorganization U سازماندهی مجدد
rally U اجتماع مجدد
rallies U اجتماع مجدد
rallied U اجتماع مجدد
retrial U محاکمه مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
restoration U استقرار مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
retrial U ازمایش مجدد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com