Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
upbraid
U
متهم کردن ملامت کردن
upbraided
U
متهم کردن ملامت کردن
upbraids
U
متهم کردن ملامت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
rebuke
U
ملامت کردن
reproved
U
ملامت کردن
sneap
U
ملامت کردن
reproves
U
ملامت کردن
rebuked
U
ملامت کردن
to find fault with
U
از ملامت کردن
rebukes
U
ملامت کردن
rebuking
U
ملامت کردن
reprove
U
ملامت کردن
reproving
U
ملامت کردن
dress down
U
سخت ملامت کردن
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
blaming
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blames
U
سرزنش کردن ملامت کردن
call down
U
ملامت کردن تحقیر کردن
blame
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blamed
U
سرزنش کردن ملامت کردن
incriminating
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
taxes
U
متهم کردن
indicting
U
متهم کردن
impeach
U
متهم کردن
impeaches
U
متهم کردن
denounces
U
متهم کردن
impeached
U
متهم کردن
indicted
U
متهم کردن
indict
U
متهم کردن
denounced
U
متهم کردن
impeaching
U
متهم کردن
taxed
U
متهم کردن
inculpate
U
متهم کردن
charges
U
متهم کردن
accuse
U
متهم کردن
accuses
U
متهم کردن
denounce
U
متهم کردن
charge
U
متهم کردن
denouncing
U
متهم کردن
tax
U
متهم کردن
indicts
U
متهم کردن
to give one the lie
U
متهم کردن
delate
U
متهم کردن
bewary
U
متهم کردن
challenged
U
سرتافتن متهم کردن
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
challenges
U
سرتافتن متهم کردن
criminate
U
متهم بجنایت کردن
challenge
U
سرتافتن متهم کردن
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
incriminates
U
بگناه متهم کردن
incriminated
U
بگناه متهم کردن
incriminating
U
بگناه متهم کردن
criminiate
U
متهم بجایت کردن
incriminate
U
بگناه متهم کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
to frame someone
U
کسی بیگناه را متهم کردن
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
to set up somebody
[for something]
U
کسی بیگناه را متهم کردن
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
provcation
U
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
rebuking
U
ملامت
rebuke
U
ملامت
rebukes
U
ملامت
reprehension
U
ملامت
rebuked
U
ملامت
taxes
U
ملامت تهمت
snuff
U
ملامت فوت
rebuker
U
ملامت کننده
reproacher
U
ملامت کننده
irreproachable
U
ملامت نکردنی
irreprehensible
U
ملامت نکردنی
reproachless
U
ملامت نکردنی
self reproach
U
ملامت نفس
reprehensive
U
ملامت امیز
self recrimination
U
ملامت خویشتن
reproachful
U
ملامت امیز
tax
U
ملامت تهمت
dress down
U
ملامت سخت
taxed
U
ملامت تهمت
imputative
U
ملامت امیز اسنادی
reproof
U
ملامت توبیخ ملایم
reproofs
U
ملامت توبیخ ملایم
drearily
U
بطور ملامت انگیز
non-events
U
رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
non-event
U
رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
prisoner at the bar
U
متهم
culprit
U
متهم
arretted
U
متهم
culprits
U
متهم
accused
U
متهم
taxed with
U
متهم به
charge
U
متهم ساختن
charges
U
متهم ساختن
inculpable
U
متهم شدنی
charged
U
متهم شده
accusers
U
متهم کننده
primary accused
U
متهم اصلی
be charge with
U
متهم شدن به
accuser
U
متهم کننده
plea of accused
U
مدافعات متهم
incriminatory
U
متهم کننده
criminator
U
متهم کننده
plea of accused
U
دفاع متهم
second defendant
U
متهم ردیف دوم
dock
U
جایگاه متهم در دادگاه
accusable
U
قابل اتهام متهم
docked
U
جایگاه متهم در دادگاه
docks
U
جایگاه متهم در دادگاه
committed for trial
U
تسلیم متهم به دادگاه
sef accusatory
U
متهم کننده نفس خود
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
they accused him of the ft
U
اورابه دزدی متهم ساختند
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
redirect
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
prisoner at the bar
U
کسیکه در نزد دادگاه متهم است
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
co respondent
U
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
indicted
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
indict
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
He who excuses accuses himself.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
indicting
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com