English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
directive U متضمن دستور امریه
directives U متضمن دستور امریه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
declaratory judgment U حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
statement U 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements U 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one U که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
command U امریه
prescriptions U امریه
commands U امریه
commanded U امریه
prescription U امریه
prescript U امریه
letter missive U امریه
hest U امریه وعده
commissioning U ماموریت امریه
standing orders U امریه نظامی
standing order U امریه نظامی
commissions U ماموریت امریه
commission U ماموریت امریه
precept U امریه خطابه
precepts U امریه خطابه
directive U حکم امریه بخشنامه
directives U حکم امریه بخشنامه
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
separator U نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
actual address U دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
statement U دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
skipped U دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statements U دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifiers U دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifier U دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skip U دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skips U دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
piped U که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe U که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetch U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic U دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basics U دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetched U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB U دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
effective U دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefixes U کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix U کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branch U مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branches U مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions U دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
containing U متضمن
underlying U متضمن
embody U متضمن
informational U متضمن
embodying U متضمن
embodies U متضمن
embodied U متضمن
comprising U دربرگیرنده متضمن
retaliator U متضمن تلافی
presupposed U متضمن بودن
torturous U متضمن زجروشکنجه
presupposes U متضمن بودن
presupposing U متضمن بودن
embodied U متضمن بودن
presuppose U متضمن بودن
embodies U متضمن بودن
embody U متضمن بودن
embodying U متضمن بودن
prophetical U متضمن پیشگویی
punitory U متضمن مجازات
inclusively U بطور متضمن
declaratory U متضمن بیان
interdictory U متضمن نهی
exonerative U متضمن معافیت
mission type U متضمن ماموریت
invitatory U متضمن دعوت
purposive U متضمن مقصود
expositorv U متضمن تفسیر
fatidic U متضمن پیشگویی
pergnant U حاصلخیز متضمن
macroinstruction U دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
languages U زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language U زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction U دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
modificatory U متضمن تعدیل یااصلاح
entailing U متضمن بودن دربرداشتن
entails U متضمن بودن دربرداشتن
invocatory U متضمن دعا استمدادی
entailed U متضمن بودن دربرداشتن
entail U متضمن بودن دربرداشتن
good-humoured U متضمن خوش خلقی
good humoured U متضمن خوش خلقی
telic U متضمن نتیجه غایی
tortuose U متضمن شبه جرم
theorematic U متضمن برهان قضیهای
gestural U متضمن حرکات واشارات
proclamatory U متضمن اگهی یا اعلام
premonitory U متضمن اخطار قبلی
retributive U متضمن مکافات جزایی
halts U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt U وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
refutatory U تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative U تکذیب کننده متضمن جواب رد
exclamatory U شگفت اور متضمن فریاد
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address U قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
it spells ruin to the workmen U متضمن خانه خرابی کارگران است
gesticulatory U متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
prognosticative or ticatory U خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
immediate U دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism U هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
reports U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
includes U شامل بودن متضمن بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
addressing U در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
instruction U دستور
precepts U دستور
prescriptions U دستور
prescript U دستور
enjoinment U دستور
regulation U دستور
precept U دستور
instructions U دستور
rule U دستور
commandments U دستور
commandment U دستور
say-so U دستور
say so U دستور
prescription U دستور
order U دستور
direction U دستور
formulas U دستور
commands U دستور
programs U دستور
commanded U دستور
command U دستور
formulae U دستور
program U دستور
formula U دستور
principal U دستور دهنده
dictated U دستور دادن
dictates U دستور دادن
recipes U خوراک دستور
directed U : دستور دادن
dictating U دستور دادن
order code U رمز دستور
operation order U دستور عملیاتی
operating manual U دستور کار
night order U دستور شبانه
run U دستور RUN
operating instruction U دستور کار
runs U دستور RUN
principals U دستور دهنده
recipe U خوراک دستور
movement order U دستور حرکت
mandating U دستور مافوق
mandates U دستور مردم به
mandates U دستور مافوق
macro instruction U درشت دستور
mandated U دستور مافوق
mandate U دستور مردم به
mandate U دستور مافوق
macro U درشت دستور
mandating U دستور مردم به
macroinstruction U درشت دستور
mounting instruction U دستور نصب
commandments U دستور خدا
directs U : دستور دادن
commandment U دستور خدا
execute statement U دستور اجرایی
microinstruction U ریز دستور
macro U شرح دستور
dictate U دستور دادن
purchase order U دستور خرید
prescriptions U دستور عمل
directions U دستور عمل
statement U بیانیه دستور
prescription U دستور عمل
grammars U کتاب دستور
warning order U دستور اگهی
grammars U علم دستور
grammars U دستور زبان
transformational grammar U دستور گشتاری
grammar U کتاب دستور
grammar U علم دستور
grammar U دستور زبان
to give instractions U دستور دادن
technical manual U دستور فنی
superior order U دستور مافوق
statements U بیانیه دستور
intuits U دستور دادن
intuiting U دستور دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com