Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
corner crew
U
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
operating staff
U
متصدیان
chain crew
U
متصدیان اندازه گیری
driver
U
راننده اتومبیل راننده ارابه
drivers
U
راننده اتومبیل راننده ارابه
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
motor man
U
راننده
piloted
U
راننده
pilots
U
راننده
pilot
U
راننده
driving
U
راننده
steersman
U
راننده
the man at the wheel
U
راننده
helmsmen
U
راننده
helmsman
U
راننده
driver
U
راننده
impelent
U
راننده
drivers
U
راننده
wheelsman
U
راننده
wheelman
U
راننده
drivers
U
راننده گرداننده
truckman
U
راننده کامیون
chauffeur
U
راننده ماشین
hot shoe
U
راننده زبردست
road hog
<idiom>
U
راننده بیابان
cabby
U
راننده تاکسی
cabbies
U
راننده تاکسی
cabbie
U
راننده تاکسی
motorman
U
راننده موتور
power plant
U
پیش راننده
power plants
U
پیش راننده
bus driver
U
راننده اتوبوس
carter
U
راننده گاری
bulldozerer
U
راننده بولدوزر
train driver
U
راننده قطار
locomotive driver
[British E]
U
راننده قطار
cabman
U
راننده تاکسی
propulsive
U
پیش راننده
chauffeured
U
راننده ماشین
locomotive engineer
[American E]
U
راننده قطار
railroad engineer
[American E]
U
راننده قطار
train operator
[American E]
U
راننده قطار
locomotive operator
[British E]
U
راننده قطار
chauffeuring
U
راننده ماشین
trucker
U
راننده کامیون
driver's mate
U
شاگرد راننده
truckers
U
راننده کامیون
drive's cab
U
اطاق راننده
taximan
U
راننده تاکسی
drive's seat
U
صندلی راننده
driver
U
راننده گرداننده
power unit
U
پیش راننده
chauffeurs
U
راننده ماشین
assistant driver
U
کمک راننده
gondoliers
U
راننده کرجی ونیزی
gondolier
U
راننده کرجی ونیزی
outboarder
U
راننده قایق موتوری
iceboater
U
راننده قایق روی یخ
karter
U
راننده اتومبیل کوچک
repellent
U
راننده بیزار کننده
motor man
U
راننده واگون یالوکوموتیوبرقی
repellents
U
راننده بیزار کننده
pick off
U
رد شدن از راننده دیگر
diver
U
راننده قایق موتوری
pilots
U
راننده قایق روی یخ
timers
U
وقت نگهدار هر راننده
timer
U
وقت نگهدار هر راننده
hackman
U
راننده درشکه کرایهای
hackney man
U
راننده درشکه کرایهای
piloted
U
راننده قایق روی یخ
pilot
U
راننده قایق روی یخ
catch driver
U
راننده اجیر ارابه
ambulanceman
U
راننده یا مسئول آمبولانس
cockpit
U
محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
cockpits
U
محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
provisional driver
U
راننده تازه کار ارابه
puntist
U
راننده کرجی نام دارد
fly man
U
راننده درشکه تک اسبه کرایهای
pilot
U
خلبان هواپیما راننده کشتی
piloted
U
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilots
U
خلبان هواپیما راننده کشتی
pole sitter
U
راننده نزدیک به نرده داخلی درمسیر
road hog
U
راننده متجاوز بحقوق سایررانندگان درجاده
four in hand
U
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
teamster
U
راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
The driver coaxed his bus through the snow.
U
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
hit-and-run
<idiom>
U
حادثهای که راننده ماشین به بیراهه براند بدون اثری
drafting
U
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
solocross
U
مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
remotely piloted
U
هدایت شونده از راه دور هواپیمای بدون راننده
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
set down
U
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
protest flag
U
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
side car
U
جای اضافی چرخ داردرپهلوی راننده موتور سیکلت سایدکار
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
predicted log racing
U
مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
understeer
U
تمایل اتومبیل به مستقیم رفتن در سر پیچ بیش ازانتظار راننده
fitcall finding
U
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
air alert warning
U
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
back-seat drivers
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
drivers
U
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
back-seat driver
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
cab
U
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
cabs
U
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
driver
U
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
staging light
U
چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
running down case
U
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
proclamations
U
اعلام
enunciation
U
اعلام
acknowledgement
U
اعلام
acknowledgements
U
اعلام
meld
U
اعلام
promulgator
U
اعلام
acknowledgments
U
اعلام
predication
U
اعلام
annunciator
U
اعلام گر
proclamation
U
اعلام
indigitation
U
اعلام
indiction
U
اعلام
promulgation
U
اعلام
declaration
U
اعلام
enouncement
U
اعلام
Annunciation
U
اعلام
declarations
U
اعلام
notification
U
اعلام
intimations
U
اعلام
intimation
U
اعلام
foretoken
U
اعلام قبلی
blazers
U
اعلام کننده
receipts
U
اعلام وصول
disclosed
U
اعلام شده
receipt
U
اعلام وصول
enunciator
U
اعلام کننده
larum
U
اعلام خطر
blazer
U
اعلام کننده
promulgation
U
اعلام دارنده
declaration
U
اعلامیه اعلام
declarations
U
اعلامیه اعلام
damm
U
بد اعلام کردن
sound alarm
U
اعلام صدا
impeachment
U
اعلام جرم
broadcasts
U
اعلام کردن
broadcast
U
اعلام کردن
declaredly
U
بطور اعلام
declaration of interest
U
اعلام بهره
annunciator
U
اعلام کننده
statements
U
اعلام کردن
statement
U
اعلام کردن
warnings
U
اعلام خطر
warning
U
اعلام خطر
blazon
U
اعلام کردن
hangers
U
اعلام کننده
enunciable
U
اعلام کردنی
acknowledgement of receipt
U
اعلام وصول
acknowledgment
U
اعلام وصول
enounce
U
اعلام کردن
enouce
U
اعلام کردن
advice of fate
U
اعلام وضعیت
advising bank
U
اعلام میکند
hanger
U
اعلام کننده
call out
U
اعلام خطر
enunciates
U
اعلام کردن
announced
U
اعلام کردن
announce
U
اعلام کردن
statement of charge
U
اعلام اتهامات
acclaims
U
اعلام کردن
acclaiming
U
اعلام کردن
acclaimed
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
exclaims
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
announces
U
اعلام کردن
announcing
U
اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
enunciated
U
اعلام کردن
pronouncer
U
اعلام کننده
promulge
U
اعلام کردن
promulgator
U
اعلام دارنده
enunciate
U
اعلام کردن
promulgate
U
اعلام کردن
promulgated
U
اعلام کردن
promulgates
U
اعلام کردن
promulgating
U
اعلام کردن
alerting
U
اعلام خطرکردن
proclaimer
U
اعلام کننده
indictments
U
اعلام جرم
proclamations
U
اعلام کردن
proclamation
U
اعلام کردن
quote
U
اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن
quotes
U
اعلام کردن
vociferator
U
اعلام دارنده
indictment
U
اعلام جرم
touche
U
اعلام برخورد
quoted
U
اعلام کردن
line call
U
اعلام خط نگهدار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com