English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 37 (5649 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
timer U کسی که وقت را نگه می دارد ساعت
timer U همزمانساز
timer U زمان سنج
timer U وقت نگهدار هر راننده
timer U وقت نگهدار
timer U تایمر
timer U زمان گیر
timer U وسیلهای که مدت زمان کامل شدن یک عمل را ضبط میکند
timer U زمان بند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
old-timer U قدیمی
old-timer U کهنه کار
old timer U قدیمی
old timer U کهنه کار
timer switch U سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
assistant timer U زمانکمکی
clock timer U زمانموردنظر
egg timer U زمانسنجپختتخممرغ
enlarger timer U وسیلهزماندار
kitchen timer U زمانسنجآشپزخانه
self-timer indicator U تنظیمگراتوماتیک
timer socket [پریز زمان سنج]
egg-timer U زمانگیر جوششتخممرغ
part-timer U فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
timer switch U کلید زمانی
synchronous timer U تایمر سنکرون
small timer U ادم بی اهمیت
automatic timer U زمان سنج خودکار
full timer U شاگردتمام روز
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
half timer U شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
ignition timer U چکش برق
internal timer U زمان سنج داخلی
interval timer U شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
interval timer U زمان سنج فاصله
reaction timer U زمان سنج واکنش
short timer U پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
He is an old – timer at this club . U از قدیم عضو این با شگاه بو ده است
Recent search history Forum search
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com