English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (1319 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
speak U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
Other Matches
to talk [to] U صحبت کردن [با]
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
colloquies U صحبت
talk U صحبت
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
conversing U صحبت
parle U صحبت
confabulation U صحبت
collocutor U هم صحبت
chitchat U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
colloquy U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
converse U صحبت
converses U صحبت
conversed U صحبت
duologue U صحبت دونفری
speech U صحبت نطق
speeches U صحبت نطق
natter U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
nattering U صحبت دوستانه
conversationalists U خوش صحبت
well spoken U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
natters U صحبت دوستانه
shoptald U صحبت بازاری
sniffling U صحبت تودماغی
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
sniffles U صحبت تودماغی
sniffled U صحبت تودماغی
sniffle U صحبت تودماغی
articulate U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
cross talk U تداخل صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
asides U صحبت تنها
dialogue U گفتگو صحبت
talk up <idiom> U صحبت درمورد
dialogues U گفتگو صحبت
telephone frequency U فرکانس صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
private talk U صحبت خصوصی
conversable U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
articulating U ماهر در صحبت
chatty U خوش صحبت
coze U صحبت خودمانی
aside U صحبت تنها
chit chat U صحبت کوتاه
chit-chat U صحبت کوتاه
well-spoken U خوش صحبت
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
gest U کار نمایان هم صحبت
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogue U صحبت با شخص دیگر
whispery U اهسته صحبت کننده
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
dialogues U صحبت با شخص دیگر
geste U کار نمایان هم صحبت
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
dialog U صحبت با شخص دیگر
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
yakety-yak <idiom> U صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me U مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
We talked until midnight. and then separated. U تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
go off half-cocked <idiom> U صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
phoning U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
Please face me when I'm talking to you. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
phoned U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
phone U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones U تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
hang-ups U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
hang up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
speeches U که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
prolepsis U فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
speech U که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
rub something in <idiom> U دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
So much for that. <idiom> U اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره]
a hot potato <idiom> U [بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست]
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
speeches U بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
speech U بررسی کلمات صحبت به طوری که کامپیوتر کلمات و دستورات را تشخیص دهد
phoneme U برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1No hablas espagnol
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com