English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7487 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
keep up appearances U فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
formats U مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
format U مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
outward show U صورت فاهر
aspects U صورت فاهر
semblance U صورت فاهر
outside appearance U صورت فاهر
aspect U صورت فاهر
pro forma U برای صورت فاهر
of the surface U در صورت فاهر از بیرون
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
exteriorize U بصورت فاهرفهمیدن یا فهاندن صورت فاهر یا وجودخارجی دادن
wire frame model U نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
prefix notation U عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
reverses U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
spat U کشمکش کردن سیلی
box U بوکس بازی کردن سیلی زدن
boxes U بوکس بازی کردن سیلی زدن
drawing tools U مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
develop U فاهر کردن عکس
to keep up appearances U حفظ فاهر کردن
judge by appearances U حکم به فاهر کردن
develops U فاهر کردن عکس
projects U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
project U فاهر کردن نشان دادن
buffets U سیلی
buffeting U سیلی
slogged U سیلی
slogging U سیلی
slogs U سیلی
buffet U سیلی
buffeted U سیلی
slog U سیلی
slaps U سیلی تودهنی
slapped U سیلی تودهنی
slapping U سیلی تودهنی
spat U سیلی زدن
slap U سیلی تودهنی
box U توگوشی سیلی
boxes U توگوشی سیلی
skelpit U چابک سیلی
skelp U چابک سیلی
She slapped him. U خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
smacker U سیلی زننده خوش طعم
smacking U سیلی زننده خوش طعم
smacks U صدای سیلی یا شلاق مزه
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb> سیلی نقد به از حلوای نسیه.
smack U صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked U صدای سیلی یا شلاق مزه
uncovers U معلوم کردن فاهر کردن
uncover U معلوم کردن فاهر کردن
uncovering U معلوم کردن فاهر کردن
slap U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapping U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapped U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slaps U صدای چلب چلوپ سیلی زدن
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
sclaff U سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
invoiced U صورت کردن
list U صورت کردن
invoice U صورت کردن
invoices U صورت کردن
invoicing U صورت کردن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
schedules U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
scheduled U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
mine action U عمل کردن به صورت مین
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
to e. figures upon astone U صورت هایی بر سنگ نقش کردن
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
hasty sling U حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی
to stare at person in the face U توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
figure eight fake U ارایش کردن طنابهای ناو به صورت چلیپایی
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
shoots U درد کردن سوزش داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
ostensible U فاهر
surface U فاهر
sensation U فاهر
sensations U فاهر
surfaces U فاهر
surfaced U فاهر
appearances U فاهر
superficies U فاهر
outsides U فاهر
manifested U فاهر
externally U فاهر
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com