Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mob
U
غوغا ازدحام کردن
mobbed
U
غوغا ازدحام کردن
mobbing
U
غوغا ازدحام کردن
mobs
U
غوغا ازدحام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jangling
U
غوغا کردن
jangles
U
غوغا کردن
jangled
U
غوغا کردن
jangle
U
غوغا کردن
overcrowd
U
ازدحام کردن
flocking
U
ازدحام کردن
flocks
U
ازدحام کردن
swarmed
U
ازدحام کردن
swarm
U
ازدحام کردن
scrouge
U
ازدحام کردن
flocked
U
ازدحام کردن
sserry
U
ازدحام کردن
swarms
U
ازدحام کردن
flock
U
ازدحام کردن
throng
U
هجوم ازدحام کردن
crowd
U
ازدحام کردن چپیدن
crowds
U
ازدحام کردن چپیدن
thronged
U
هجوم ازدحام کردن
throngs
U
هجوم ازدحام کردن
presses
U
ازدحام کردن اتوزدن
thronging
U
هجوم ازدحام کردن
press
U
ازدحام کردن اتوزدن
to mob somebody
[something]
U
بر سر کسی
[چیزی]
ازدحام کردن
huddling
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
raves
U
غوغا
din
U
غوغا
raved
U
غوغا
scuffles
U
غوغا
embroilment
U
غوغا
ruckus
U
غوغا
turmoil
U
غوغا
hurly burly
U
غوغا
hurly-burly
U
غوغا
rave
U
غوغا
rumpus
U
غوغا
melee
U
غوغا
uproar
U
غوغا
frays
U
غوغا
scrimmages
U
غوغا
scuffling
U
غوغا
affray
U
غوغا
hubbub
U
غوغا
fray
U
غوغا
scrimmage
U
غوغا
frayed
U
غوغا
pandemonium
U
غوغا
scuffle
U
غوغا
scuffled
U
غوغا
rioted
U
بلوا غوغا
riots
U
بلوا غوغا
clamoured
U
غوغا سروصدا
clamours
U
غوغا سروصدا
rioting
U
بلوا غوغا
clamouring
U
غوغا سروصدا
clamour
U
غوغا سروصدا
riot
U
بلوا غوغا
callet
U
دعوا و غوغا
tumult
U
غوغا شلوغ
clamor
U
غوغا سروصدا
hurly
U
غوغا اضطراب
swarmed
U
ازدحام
crowd
U
ازدحام
swarms
U
ازدحام
crowds
U
ازدحام
to do
U
ازدحام
presses
U
ازدحام
press
U
ازدحام
congestion
U
ازدحام
swarm
U
ازدحام
rabblement
U
ازدحام
hosting
U
ازدحام
hosts
U
ازدحام
droves
U
ازدحام
hoi polloi
U
ازدحام
to-do
U
ازدحام
crowding
U
ازدحام
throngs
U
ازدحام
thronging
U
ازدحام
hosted
U
ازدحام
host
U
ازدحام
throng
U
ازدحام
hurtling
U
ازدحام
hurtles
U
ازدحام
hurtled
U
ازدحام
hurtle
U
ازدحام
thronged
U
ازدحام
drove
U
ازدحام
peals
U
صدای مسلسل غوغا
pealed
U
صدای مسلسل غوغا
peal
U
صدای مسلسل غوغا
pealing
U
صدای مسلسل غوغا
jangling
U
داد و بیداد غوغا
jangles
U
داد و بیداد غوغا
jangled
U
داد و بیداد غوغا
jangle
U
داد و بیداد غوغا
congestion
U
ازدحام انبوهی
ochlophobia
U
ازدحام هراسی
rush
U
ازدحام مردم
rushing
U
ازدحام مردم
rushed
U
ازدحام مردم
knotted
U
ازدحام کرده
turn out
U
اجتماع ازدحام
row de dow
U
صدای گیج کننده غوغا
huddle
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
rabble
U
توده طبقات پست ازدحام
huddling
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled
U
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
inrush
U
حمله بدرون ازدحام سوی درون
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com