Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
element
U
عنصر عملیاتی
elements
U
عنصر عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Other Matches
circulars
U
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
U
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
list
U
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chains
U
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain
U
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atom
U
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms
U
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
airlift control element
U
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
operational code
U
کد عملیاتی
operating
U
عملیاتی
operation code
U
کد عملیاتی
operational
U
عملیاتی
operations code
U
کد عملیاتی
cruising range
U
برد عملیاتی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
staging area
U
منطقه عملیاتی
operation overlay
U
کالک عملیاتی
flowchart
U
شمای عملیاتی
operation research
U
پژوهش عملیاتی
incident
U
حادثه عملیاتی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operationalism
U
عملیاتی نگری
operational route
U
جاده عملیاتی
operations code
U
رمز عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
incidents
U
حادثه عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
action parameters
U
پارامترهای عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
operational definition
U
تعریف عملیاتی
preoperational
U
پیش عملیاتی
throughput
U
توان عملیاتی
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
endurance
U
برد عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating loss
U
زیان عملیاتی
operating profit
U
سود عملیاتی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
operating temperature
U
دمای عملیاتی
mission load
U
اماد عملیاتی
operation annexes
U
پیوستهای عملیاتی
operating weight
U
وزن عملیاتی
operation map
U
نقشه عملیاتی
component operation
U
عناصر عملیاتی
operation order
U
دستور عملیاتی
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
scheme of command
U
طرح عملیاتی یکان
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
radius of action
U
برد عملیاتی هواپیما
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
zeroed out
U
غیر عملیاتی شدن یکان
game cycle
U
دورههای عملیاتی بازی جنگ
chop
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chopped
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
present work
U
عملیاتی که اکنون انجام شده است
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
sops
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sop
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
change of operation control
U
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
routing
U
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic
U
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
masurium
U
عنصر 34
isomeric
U
هم عنصر
member
U
عنصر
element
U
عنصر
agents
U
عنصر
agent
U
عنصر
elements
U
عنصر
members
U
عنصر
components
U
عنصر
component
U
عنصر
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
inverse element
U
عنصر وارون
electronic element
U
عنصر الکترونیکی
part
U
عنصر اصلی
cryotron
U
عنصر برودتی
delay element
U
عنصر تاخیری
data element
U
عنصر داده
shunt element
U
عنصر موازی
element
U
عنصر اساس
minor constituent
U
عنصر فرعی
minor constituent
U
عنصر جزئی
thermocouple
U
عنصر حرارتی
threshold element
U
عنصر استانهای
nand element
U
عنصر نقیض و
tracer element
U
عنصر ردیاب
transition element
U
عنصر واسطه
wallydraigle
U
سست عنصر
weak minded
U
سست عنصر
Elementarism
U
عنصر نگری
logic element
U
عنصر لاجیک
logic element
U
عنصر منطقی
signal element
U
عنصر علامتی
titanium
U
عنصر فلزی
weak-kneed
U
سست عنصر
weak kneed
U
سست عنصر
start element
U
عنصر شروع
stop element
U
عنصر ایست
guest element
U
عنصر کم مقدار
trace element
U
عنصر کم مقدار
identity element
U
عنصر یکسانی
symmetry element
U
عنصر تقارن
tactical element
U
عنصر تاکتیکی
disafected person
U
عنصر نامطلوب
coupling element
U
عنصر پیوست
picture element
U
عنصر تصویر
absorbing element
U
عنصر جذب
abundant element
U
عنصر فراوان
accommpanying element
U
عنصر همراه
acid forming element
U
عنصر اسیدی
acid forming element
U
عنصر اسیدساز
active element
U
عنصر فعال
active element
U
عنصر کنشی
abiotic element
U
عنصر نازیوه
abiotic element
U
عنصر بیجان
passive element
U
عنصر غیرعامل
primitive element
U
عنصر اولیه
primordial element
U
عنصر ازلی
processing element
U
عنصر پردازشی
weaklings
U
سست عنصر
weakling
U
سست عنصر
ingredient
U
عنصر سازنده
ingredients
U
عنصر سازنده
active element
U
عنصر عامل
chemical element
U
عنصر شیمیایی
elements
U
عنصر اساس
aqueous element
U
عنصر ابی
biotic element
U
عنصر زیستی
alloying element
U
عنصر الیاژ
alloying element
U
عنصر الیاژی
code element
U
عنصر رمز
coupling element
U
عنصر اتصال
alloying agent
U
عنصر الیاژی
service element
U
عنصر اداری
print element
U
عنصر چاپ
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
micronutrient
U
عنصر غذایی کم مصرف
metal cutting element
U
عنصر براده برداری
primordial
U
عنصر نخستین اساسی
pyrogen
U
عنصر قابل اشتعال
physical element of crime
U
عنصر مادی جرم
disafected person
U
عنصر غیرقابل اعتماد
pixel
U
نقطه عنصر تصویری
mental element of crime
U
عنصر روانی جرم
fire support element
U
عنصر پشتیبانی اتش
air defense element
U
عنصر پدافند هوایی
strontium
U
عنصر سبک دو فرفیتی
exclusive or element
U
عنصر یای انحصاری
asterium
U
عنصر ویژه ستارگان
heating element
U
المان یا عنصر حرارتی
active element
U
عنصر عمل کننده
silicon
U
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
macronutrient
U
عنصر غذایی پر مصرف
task element
U
عنصر اجرای عملیات
two up
U
تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
characteristic
U
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
Gothic Survival
U
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
characteristically
U
اندازه گیری مشخصات یک عنصر
parametron
U
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
terbium
U
عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
fabric
U
بافته عنصر تار و پود
two up
U
ارایش حرکت با دو عنصر درجلو
boron water
U
ابی که عنصر شیمیایی بردارد
fabrics
U
بافته عنصر تار و پود
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
transmitter signal element timing
U
زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
thallium
U
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com