Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on line operation
U
عملکرد درون خطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
spool
U
Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
spools
U
Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
Other Matches
two way alternate operation
U
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
multitasking
U
عملکرد چند وفیفهای عملکرد چند تکلیفی
intercoastal
U
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing
U
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
method of operation
U
عملکرد
process
U
عملکرد
revenue operation
U
عملکرد
turn over
U
عملکرد
operation
U
عملکرد
performances
U
عملکرد
processes
U
عملکرد
performance
U
عملکرد
work
U
عملکرد
worked
U
عملکرد
throughput
U
عملکرد
dyadic operation
U
عملکرد دوتایی
monadic operation
U
عملکرد یگانه
parallel operation
U
عملکرد موازی
operation analysis
U
تحلیل عملکرد
return
U
عملکرد کارکرد
returned
U
عملکرد کارکرد
monadic operation
U
عملکرد تکین
machine operating
U
عملکرد ماشین
attended operation
U
عملکرد با مراقب
loss marking operation
U
عملکرد زیانبار
continous operation
U
عملکرد پایدار
concurrent operation
U
عملکرد همزمان
operating panel
U
تابلوی عملکرد
returns
U
عملکرد کارکرد
returning
U
عملکرد کارکرد
computer operation
U
عملکرد کامپیوتری
performance appraisal
U
عملکرد سنجی
logical operation
U
عملکرد منطقی
reatrain
U
عملکرد توام
feature of performance
U
ویژگی عملکرد
feature
U
ویژگی عملکرد
indirect operation
U
عملکرد غیرمستقیم
maximum performance
U
عملکرد حداکثر
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
transformer operation
U
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
telephone operation
U
عملکرد تلفن
furnace operation
U
عملکرد کوره
binary operation
U
عملکرد دودوئی
operating lever
U
اهرم عملکرد
operation
U
وابسته به عمل عملکرد
even-handed treatment
U
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
input output operation
U
عملکرد ورودی- خروجی
off line operation
U
عملکرد برون خطی
binary arithmetic operation
U
عملکرد ریاضی دودویی
multitasking
U
عملکرد چند تکلیفی
multisequencing
U
عملکرد چند ترتیبی
multiprogramming
U
عملکرد چند برنامهای
ratings
U
نحوه عملکرد مجاز
rating
U
نحوه عملکرد مجاز
operating speed
U
سرعت عملکرد کار
illegal operation
U
عملکرد غیر قانونی
one way only operation
U
عملکرد فقط یک طرفه
two way simultaneous operation
U
عملکرد همزمان دو طرفه
fixed point operation
U
عملکرد با ممیز ثابت
electrically operated chuck
U
سه نظام با عملکرد الکتریکی
uniprogramming system
U
سیستم عملکرد تک برنامهای
performance rating
U
درجه بندی عملکرد
social audit
U
ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
multiprogramming system
U
سیستم عملکرد چند برنامهای
chunking along
U
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
duplex operation
U
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
compatible
U
زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
numeric keypad
U
یک وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهایی با عملکرد مخصوص را استفاده میکند
control unit
U
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
system follow up
U
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
wild card
U
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
boostrap operation
U
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
thrashing
U
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
endogenous
U
درون زا
inward
U
درون
endocarp
U
درون بر
internally
U
از درون
interior
U
درون
inbound
U
به درون
insides
U
درون
abintra
U
از درون
in the recesses of the heart
U
در درون دل
interiors
U
درون
interiorly
U
از درون
cores
U
درون
inside
U
درون
reentrant
U
درون رو
inly
U
از درون
inhaul line
U
درون کش
ben
U
درون
core
U
درون
race condition
U
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
subversion
U
درون واژگونی
inborn
U
درون زاد
endogen
U
درون زایی
interior
U
درونی درون
introspective
U
درون نگرانه
inland
U
درون کشور
introspective
U
درون نگر
interiors
U
درونی درون
endogenous variable
U
متغیر درون زا
interpolations
U
درون یابی
inbreeding
U
درون همسری
talented
U
درون داشت
talent
U
درون داشت
talents
U
درون داشت
intravenous
U
درون وریدی
endogenous
U
درون زاد
intravenously
U
درون وریدی
innate
U
درون زاد
interpolations
U
درون گیری
introspection
U
درون گرایی
introspection
U
درون نگری
immigration
U
درون کوچی
endogeny
U
درون زایی
endocardium
U
درون شامه دل
ataraxia
U
ارامش درون
endobiotic
U
درون بافتی
autochthonous
U
درون خیز
endolymph
U
درون- لنف
endoplasm
U
درون مایه
endomorph
U
درون دگرگون
endopsychic
U
درون روانی
entotic
U
درون گوشی
entoptic
U
درون چشمی
endosmose
U
درون راند
endophagous
U
درون خوار
endothelium
U
درون پوش
idiotropic
U
درون نگر
inlier
U
درون هشته
entoderm
U
درون پوست
ingression
U
درون روی
influent
U
درون ریز
throughout
U
از درون وبیرون
endogamy
U
درون همسری
endogamous
U
درون همسری
endozoic
U
درون جانوری
endoderm
U
درون پوست
endocrinology
U
درون ریزشناسی
ingrowing
U
درون رویان
endoscope
U
درون بین
interpolation
U
درون گیری
intercontinental
U
درون بری
located inside
U
در درون قرارگرفته
introjection
U
درون فکنی
introflexion
U
سوی درون
intrauterine
U
درون رحمی
intrastate
U
درون کشوری
intrastate
U
درون ایالتی
entrance
U
درون رفت
intrapsychic
U
درون روانی
entrances
U
درون رفت
entrancing
U
درون رفت
intramuscular
U
درون عضلانی
inwards or inward
U
سوی درون
insights
U
درون بینی
insight
U
درون بینی
endocrine
U
درون ریز
underground water
U
اب درون زمین
transcrystalline
U
درون بلورهای
subjectivism
U
درون گرایی
self reflection
U
درون اندیشی
inbuilt
U
درون بافته
retropulsion
U
درون ریزی
emigration
U
درون کوچکی
pronation
U
درون گرداندن
feed
U
درون گذاشت
introversion
U
درون گرایی
feeds
U
درون گذاشت
online
U
درون خطی
entranced
U
درون رفت
intramuscular
U
درون ماهیچهای
inpouring
U
بسوی درون
intradermic
U
درون پوستی
intradermal
U
درون پوستی
inner directed
U
درون وابسته
intracranial
U
درون جمجمهای
input
U
درون گذاشت
intracellular
U
درون یاختهای
inputted
U
درون داد
inputted
U
درون گذاشت
input
U
درون داد
introverts
U
درون گرا
intrafusal
U
درون دوکی
intraindividual
U
درون فردی
interpolation
U
درون یابی
insalivate
U
درون یورش
interstitial
U
درون شبکهای
intramolecular
U
درون مولکولی
on line
U
درون خطی
introvert
U
درون گرا
inrush
U
درون یورش
intramolecular
U
درون ذرهای
intrapersonal
U
درون فردی
assimilation
U
درون سازی
screwthread
U
خان درون پیچ
pitman
U
کارگر درون معدن
self examination
U
درون خویشتن بینی
self scrutiny
U
درون خویشتن بینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com