English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decried U تقبیح کردن
decries U تقبیح کردن
objurgate U تقبیح کردن
decrier U تقبیح کردن
decry U تقبیح کردن
decrying U تقبیح کردن
dishonor U ننگین کردن
to bring odium on U ننگین کردن
shaming U ننگین کردن
shames U ننگین کردن
shame U ننگین کردن
abuse U ننگین کردن
abused U ننگین کردن
dishonours U ننگین کردن
abuses U ننگین کردن
dishonouring U ننگین کردن
shamed U ننگین کردن
dishonoring U ننگین کردن
dishonored U ننگین کردن
dishonors U ننگین کردن
abusing U ننگین کردن
dishonour U ننگین کردن
dishonoured U ننگین کردن
to shame somebody U کسی را ننگین کردن
to put somebody to shame U کسی را ننگین کردن
to bring shame upon somebody U کسی را ننگین کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to sum something up U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
to total something up U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to add something [up or together] U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
isolate U 1-جدا کردن چیزی از سیستم . 2-جدا کردن
isolates U 1-جدا کردن چیزی از سیستم . 2-جدا کردن
isolating U 1-جدا کردن چیزی از سیستم . 2-جدا کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
make something do U با چیزی تا کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to demonstrate against something U بر ضد چیزی تظاهرات کردن
unmasked U چیزی رااشکار کردن
to fall across anything به چیزی تصادف کردن
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to make something U چیزی را درست کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
lay hands on something U چیزی راتصرف کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
make a provision U شرط کردن چیزی
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to botch things up U زیرورو کردن چیزی
unmasks U چیزی رااشکار کردن
hurtled U با چیزی تصادف کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
hurtles U با چیزی تصادف کردن
to bring something U فراهم کردن چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com