Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cut
U
عبور کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wading crossing
U
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
garnished
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes
U
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
cruises
U
عبور کردن
crosses
U
عبور کردن
cruised
U
عبور کردن
crossest
U
عبور کردن
cruise
U
عبور کردن
crosser
U
عبور کردن
pass
U
عبور کردن
traverse
U
عبور کردن
passes
U
عبور کردن
traversed
U
عبور کردن
cruising
U
عبور کردن
traverses
U
عبور کردن
traversing
U
عبور کردن
passed
U
عبور کردن
cross
U
عبور کردن
overfly
U
عبور کردن
transit
U
عبور کردن
go
U
گذشتن عبور کردن
goes
U
گذشتن عبور کردن
traject
U
از محلی عبور کردن
throttled
U
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle
U
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling
U
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttles
U
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
traversing
U
عبور کردن قطع کردن
traversed
U
عبور کردن قطع کردن
ranged
U
عبور کردن مسطح کردن
traverses
U
عبور کردن قطع کردن
traverse
U
عبور کردن قطع کردن
range
U
عبور کردن مسطح کردن
ranges
U
عبور کردن مسطح کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
to pound the filed
U
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
have
U
صرف کردن گذاشتن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
innocent passage
U
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
taximan
U
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
passage of lines
U
عبور از خط
transit
U
عبور
crossing
U
عبور
passage
U
حق عبور
passage
U
عبور
tolls
U
حق عبور
toll
U
حق عبور
tolling
U
حق عبور
right of passage
U
حق عبور
cross-Channel
U
عبور
road haulage
U
حق عبور
transmissions
U
عبور
transmission
U
عبور
transmittal
U
عبور
transmittance
U
عبور
transmittancy
U
عبور
rights of way
U
حق عبور
right of way
U
حق عبور
passages
U
عبور
alpha canis majoris
U
عبور
passages
U
حق عبور
fording
U
عبور از اب
passage
U
عبور سفر
safe conduct
U
رخصت عبور
practicableness
U
قابلیت عبور
passages
U
عبور سفر
shallow fording
U
عبور از اب کم عمق
counter sign
U
اسم عبور
crossing the line
U
عبور از خط استوا
passage
U
راه عبور
safe conducts
U
رخصت عبور
crossing the line
U
عبور از استوا
passages
U
اجازه عبور
passages
U
راه عبور
safe-conducts
U
رخصت عبور
penstock
U
مجرای عبور اب
fordability
U
قابلیت عبور
password
U
اسم عبور
passwords
U
اسم عبور
band pass
U
نوار عبور
pass
U
گذر عبور
pass
U
کلمه عبور
pass
U
اجازه عبور
electron transition
U
عبور الکترون
passed
U
گذر عبور
passed
U
کلمه عبور
passed
U
اجازه عبور
fords
U
محل عبور
forded
U
محل عبور
ford
U
محل عبور
conge
U
اجازه عبور
deep fording
U
عبور از اب عمیق
passes
U
کلمه عبور
fordable
U
قابل عبور
fordless
U
غیرقابل عبور
passavani
U
سند عبور
current passage
U
عبور جریان
oil passage
U
عبور روغن
light passing
U
عبور نور
passageway
U
محل عبور
transit
U
راه عبور
tolls
U
عوارض عبور
tolling
U
عوارض عبور
toll
U
عوارض عبور
passes
U
گذر عبور
laissez passer
U
پروانه عبور
passageways
U
محل عبور
highway user tax
U
مالیات حق عبور
crossing area
U
منطقه عبور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com