English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
electromagnetic vibration U ضربه گر الکترومغناطیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
electromagnetic waves U امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
electromagnetic field U میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic lens U عدسی الکترومغناطیسی
electromagnetic flux U شاره الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
emu U واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic induction U القای الکترومغناطیسی
relays U یچ کنترل الکترومغناطیسی
electomagnetic theory U نظریه الکترومغناطیسی
electromagnetic attraction U جاذبه الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling U تزویج الکترومغناطیسی
electromagnetic cutout U فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection U خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic delay line U خط تاخیر الکترومغناطیسی
solenoid controlled valve U سوپاپ الکترومغناطیسی
relay U یچ کنترل الکترومغناطیسی
relayed U یچ کنترل الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی
electromegnetic energy U انرژی الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum U میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic system U دستگاه الکترومغناطیسی
electrons U ذره الکترومغناطیسی
electron U ذره الکترومغناطیسی
emus U واحدهای الکترومغناطیسی
magnetic deflection U خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum U طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic repulsion U دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic relay U رله الکترومغناطیسی
electromagnetic tran U تله الکترومغناطیسی
electromagnetic units U واحدهای الکترومغناطیسی
induction load speaker U بلندگوی الکترومغناطیسی
electromagnetic wave U موج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves U امواج الکترومغناطیسی
the electromagnetic force U نیروی الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene U چگالی انرژی الکترومغناطیسی
polarized electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی قطبیده
maxwell theory og light U نظریه الکترومغناطیسی نورماکسول
electromagnetic log U سرعت یاب الکترومغناطیسی
microwave U موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
electromagnetic intrusion U نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
instrument for electromagnetic screening U دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
rf U وسیله الکترومغناطیسی با فرکانس بین کیلوهرتز و مگا هرتز
inducing U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
loudspeaker U وسیله الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به صوتی تبدیل میکند
induced U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
radio frequency U قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
magnetic U قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
ferrite core U ماده مغناطیسی کوچک که بار الکترومغناطیسی را نگه می دارد در هسته حافظه
interference U اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
electronic U میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
modulation U سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
ferret U هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
Faraday cage U صفحه فلزی یا سیمی متصل به زمین که وسایل حساس را کامل حفظ میکند به طوری که هیچ واسط ی از جریان الکترومغناطیسی ایجاد نشود
ferrets U هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
electromagnetic compatability U قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
collision U ضربه
stroked U ضربه
kicks U ضربه
collisions U ضربه
pushed U ضربه
pushes U ضربه
kicking U ضربه
flap U ضربه
stroking U ضربه
flapped U ضربه
flaps U ضربه
antiknock U ضد ضربه
strokes U ضربه
push U ضربه
kicks U ضربه با پا
thud U ضربه
impacts U ضربه
impact U ضربه
brunt U ضربه
tit U ضربه
tits U ضربه
head U ضربه با سر
thudded U ضربه
thudding U ضربه
impulses U ضربه
impulse U ضربه
pulse U ضربه
butt joint U ضربه
pulsed U ضربه
thuds U ضربه
double kick U دو ضربه پی در پی
yee jupkki U ضربه پا
shock U ضربه
whang U ضربه
strikeless U بی ضربه
sole of the foot kick U ضربه با کف پا
pop U ضربه
popped U ضربه
pops U ضربه
sole kick U ضربه با کف پا
slugger U ضربه زن
shock proof U ضد ضربه
bonks U ضربه بر سر
left U ضربه چپ
sole trap U ضربه با کف پا
butting U ضربه با سر
bonk U ضربه بر سر
shocks U ضربه
shockproof U ضد ضربه
shocked U ضربه
bonking U ضربه بر سر
bonked U ضربه بر سر
surge U ضربه
hacks U ضربه
shots U ضربه
kicked U ضربه با پا
shot U ضربه
hack U ضربه
kick U ضربه
blows U ضربه
interrupter U ضربه گر
blow U ضربه
impluse U ضربه
hacked U ضربه
kick U ضربه با پا
mishit U ضربه بد
surges U ضربه
surged U ضربه
kicked U ضربه
stroke U ضربه
kicking U ضربه با پا
electric shocks U ضربه برقی
lollipop U ضربه اسان
concussion U ضربه مغزی
clumps U ضربه سنگین
dubbed U ضربه کم جان
POWs U صدای ضربه
tossing U ضربه بلند
dub U ضربه کم جان
tosses U ضربه بلند
quash U با ضربه زدن
whip U ضربه زدن
clump U ضربه سنگین
lollipops U ضربه اسان
six U ضربه 6 امتیازی
sixes U ضربه 6 امتیازی
lash U ضربه مژگان
electric shock U ضربه برقی
toss U ضربه بلند
clumped U ضربه سنگین
tossed U ضربه بلند
clumping U ضربه سنگین
dubs U ضربه کم جان
deliver U ضربه زدن
fall U ضربه فنی
whips U ضربه زدن
blasts U ضربه انفجار
belts U ضربه محکم
belted U ضربه محکم
knock U ضربه زدن
belt U ضربه محکم
blast U ضربه انفجار
knocked U ضربه زدن
knocks U ضربه زدن
quashed U با ضربه زدن
slash U ضربه سریع
slashed U ضربه سریع
slashes U ضربه سریع
pickier U ضربه زننده
pickiest U ضربه زننده
whipped U ضربه زدن
lash U ضربه شلاق
dink U ضربه اهسته
delivers U ضربه زدن
shock waves U موج ضربه
hammer U ضربه زدن
hammered U ضربه زدن
POW U صدای ضربه
hammers U ضربه زدن
quashes U با ضربه زدن
jolts U تکان ضربه
jolting U تکان ضربه
jolted U تکان ضربه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com