Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aggrade
U
ضخیم کردن هموار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thickens
U
ضخیم کردن
bodies
U
ضخیم کردن
body
U
ضخیم کردن
thicken
U
ضخیم کردن
thickened
U
ضخیم کردن
smooth
U
هموار کردن
smoothed
U
هموار کردن
shim
U
هموار کردن
smoothest
U
هموار کردن
smooths
U
هموار کردن
aggradation
U
هموار کردن
To pave the way . To prepare the ground.
U
زمینه رافراهم ( هموار) کردن
knobble
U
دگمه کوچک هموار کردن
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
bituminous paint
U
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
squatty
U
ضخیم
coarser
U
ضخیم
coarse
U
ضخیم
coarsest
U
ضخیم
kraft paper
U
کاغذ ضخیم
junk bozrd
U
مقوای ضخیم
boldface
U
حروف ضخیم
straw board
U
مقوای ضخیم
plank
U
تخته ضخیم
mackinaw
U
پتوی ضخیم
thickeners
U
ضخیم ساز
thickener
U
ضخیم ساز
russeting
U
ضخیم زبر
thickly
U
نسبتا ضخیم
russet
U
روستایی ضخیم
paper base laminate
U
کاغذ ضخیم
thickish
U
نسبتا ضخیم
russetting
U
ضخیم زبر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
plainest
U
هموار
smoothed
U
هموار
smooths
U
هموار
incompliant
U
نا هموار
plains
U
هموار
plainer
U
هموار
plain
U
هموار
even
U
هموار
smoothest
U
هموار
flat
U
هموار
flattest
U
هموار
levelled
U
هموار
planed
U
هموار
flatly
U
هموار
tabulate
U
هموار
planing
U
هموار
rolling
U
هموار
planes
U
هموار
plane
U
هموار
tabulated
U
هموار
levels
U
هموار
level
U
هموار
leveled
U
هموار
smoothe
U
هموار
tabulates
U
هموار
smooth
U
هموار
blunted
U
دارای لبه ضخیم رک
pea jacket
U
ژاکت ضخیم ملوانان
blunter
U
دارای لبه ضخیم رک
bluntest
U
دارای لبه ضخیم رک
blunts
U
دارای لبه ضخیم رک
gigas
U
دارای ساقه ضخیم تر
thick film circuit
U
مدار غشایی ضخیم
gigas
U
برگهای ضخیم تر و تیره تر
blunting
U
دارای لبه ضخیم رک
blunt
U
دارای لبه ضخیم رک
grosses
U
شرم اور ضخیم
grosser
U
شرم اور ضخیم
grossed
U
شرم اور ضخیم
gross
U
شرم اور ضخیم
bar
U
خط یا بلاک ضخیم رنگی
grossing
U
شرم اور ضخیم
bars
U
خط یا بلاک ضخیم رنگی
sludge
U
رسوب گل و لای ضخیم
grossest
U
شرم اور ضخیم
shear thickening
U
ضخیم شدن برش
soft shoulder
U
شانه هموار
savannahs
U
زمین هموار
savannas
U
زمین هموار
planing
U
سطح هموار
smooth scrolling
U
حرکت هموار
plane
U
سطح هموار
plane
U
رویه هموار
planed
U
رویه هموار
planed
U
سطح هموار
savannah
U
زمین هموار
evenly
U
بطور هموار
flat plain
U
دشت هموار
table land
U
زمین هموار
savanna
U
زمین هموار
planes
U
رویه هموار
planes
U
سطح هموار
planing
U
رویه هموار
macrame
U
توری ضخیم و ریشه دار
bold face
U
حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
bulge out
U
شکم دادن ضخیم شدن
Bolivia
U
پارچهی پشمی ضخیم و نرم
tableland
U
زمین هموار و مسطح
flatted cargo
U
بار هموار و صاف
peneplain=peneplane
U
دشت هموار شده
skirting armor
U
ضخیم ترین قسمت زره تانک
nimbostratus
U
ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
palled
U
پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palls
U
پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palling
U
پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
stencil paper
U
کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
triggerfish
U
ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
pall
U
پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
beds
U
سطح هموار کف میز بیلیارد
bed
U
سطح هموار کف میز بیلیارد
flat race
U
مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
reefer
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers
U
جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
espianade
U
قطعه زمین هموار شیب ملایم
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
There is no royal road to learning .
<proverb>
U
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
cells
U
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell
U
خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
under weft
U
پود زیرین یا ضخیم
[جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com