English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
Other Matches
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
start off U شروع کردن شروع شدن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
streek U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
tee off U شروع کردن
embarks U شروع کردن
embarking U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
set in U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
commence U شروع کردن
commenced U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
to strike into U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
commencing U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
commences U شروع کردن
do up U شروع بکار کردن
launch U شروع کردن حمله
to gather way U شروع بحرکت کردن
launched U شروع کردن حمله
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
launches U شروع کردن حمله
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
launching U شروع کردن حمله
to break into a run U شروع کردن به دویدن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
to open fire U شروع به اتش کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
to start U شروع کردن به دویدن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
tune up U شروع باواز کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
attempting U قصد کردن شروع به جرم
attempted U قصد کردن شروع به جرم
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
attempt U قصد کردن شروع به جرم
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
triggers U شروع کردن حمله یاکار
begins U اغاز نهادن شروع کردن
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
attempts U قصد کردن شروع به جرم
to get to U شروع کردن دست گرفتن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
dye U رنگ کردن یا خوردن
dyes U رنگ کردن یا خوردن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiate U اغاز کردن شروع کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to i. on something U به چیزی خوردن یا تصادف کردن
moves U حرکت کردن تکان خوردن
moved U حرکت کردن تکان خوردن
avow U قسم خوردن وقف کردن
avowing U قسم خوردن وقف کردن
avows U قسم خوردن وقف کردن
upstarts U یکه خوردن روشن کردن
move U حرکت کردن تکان خوردن
upstart U یکه خوردن روشن کردن
stumbles U سکندری خوردن سهو کردن
stumbling U سکندری خوردن سهو کردن
gutting U غارت کردن حریصانه خوردن
stumbled U سکندری خوردن سهو کردن
stumble U سکندری خوردن سهو کردن
begrudging U غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudges U غبطه خوردن مضایقه کردن
guts U غارت کردن حریصانه خوردن
begrudged U غبطه خوردن مضایقه کردن
to abstain from meat U ازگوشت خوردن خوداری کردن
begrudge U غبطه خوردن مضایقه کردن
gut U غارت کردن حریصانه خوردن
soak U خیس خوردن رسوخ کردن
soaks U خیس خوردن رسوخ کردن
to sustain a shock U ضربت خوردن وپایداری کردن
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
scuff U بامشت حمله کردن مشت خوردن
to work by candle light U شب کاری کردن دود چراغ خوردن
scuffing U بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed U بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs U بامشت حمله کردن مشت خوردن
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
initiation U شروع کار شروع
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
to bump [into] U برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
To take away someones living . U کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
to freshen rope U جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
clatters U جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattered U جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clattering U جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clatter U جغ جغ یا تلق تلق کردن صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب
clicks U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
click U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
swear U سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears U سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
To swear . To take the oath . U قسم خوردن ( قسم یاد کردن )
to take an oath U قسم خوردن قسم یاد کردن
to pick up a language. <idiom> U زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
incipience or ency U شروع
kick off U شروع
kick-off <idiom> U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
inception U شروع
beginnings U شروع
beginning U شروع
onset U شروع
open fire U شروع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com