English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
operant conditioning U شرطی شدن عامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
cyanogen agent U عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator U محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent U عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
provisional U شرطی
provisory U شرطی
conditioned U شرطی
eventual U شرطی
conditional U شرطی
protatic U شرطی
MS DOS U سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditioning U شرطی شدن
soft hyphen U خط تیره شرطی
case branch U انشعاب شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
unconditioned U غیر شرطی
subjunctive U وجه شرطی
on no condition U به هیچ شرطی
proviso U جمله شرطی
provisos U جمله شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
provisional U شرطی مشروط
conditionability U قابلیت شرطی شدن
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
unconditional U غیر شرطی بی شرط
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
condition U عارضه شرطی کردن
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
eventual U موکول بانجام شرطی
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
preconditioning U پیش شرطی کردن
trace conditioning U شرطی کردن ردی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
ucr U پاسخ غیر شرطی
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
policy U سند معلق به انجام شرطی
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
policies U سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
agent representative U عامل
doers U عامل
procurator U عامل
procurators U عامل
doer U عامل
actions U عامل
action U عامل
devices U عامل
device U عامل
agents U عامل
agent U عامل
parameters U عامل
parameter U عامل
principal U عامل
attorney U عامل
principals U عامل
propellants U عامل
coagent U هم عامل
operating U عامل
acting U عامل
element U عامل
elements U عامل
assignee U عامل
attorneys U عامل
propellant U عامل
operant U عامل
operative U عامل
operatives U عامل
v factor U عامل وی
factors U عامل
operator U عامل
operators U عامل
active U عامل
agency U عامل
propellent U عامل
agencies U عامل
functionery U عامل
factor U عامل
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
psychochemical agent U عامل عصبی
reducing agent U عامل کاهنده
pull device U عامل کششی
reducer U عامل کم کننده
releasing agent U عامل رهاکننده
blowing agent U عامل پف کننده
blister agent U عامل تاول زا
bleaching agent U عامل رنگبر
biological agent U عامل زیستی
biological agent U عامل میکربی
safety factor U عامل تامین
active defense U پدافند عامل
acting company U شرکت عامل
acid function U عامل اسیدی
accountable disbursing officer U افسر عامل
potential <adj.> U عامل بالقوه
absorbing agent U عامل جذب
sense organ U عامل احساس
active defense U دفاع عامل
active element U عنصر عامل
sealant U عامل درزگیر
self execuiting U عامل فی نفسه
structure factor U عامل ساختار
anticrop agent U عامل ضد غلات
unique factor U عامل یگانه
air entraining agent U عامل هوادهنده
working fluid U سیال عامل
adhesion agent U عامل چسبندگی
addition agent U عامل افزودنی
be-all and end-all U عامل عمده
active material U مواد عامل
aborticide U عامل سقط
disbursing officer U افسر عامل
factor of safety U عامل اطمینان
factoring agent U عامل تنزیل
factorization U عامل بندی
firing device U عامل منفجرکننده
fixing agent U عامل تثبیت
foaming agent U عامل کف زای
fusing agent U عامل ذوب
galactogogue U عامل شیرزایاشیرافزا
general factor U عامل عمومی
factor of safety U عامل تامین
factor of production U عامل تولید
extrinsic factor U عامل خارجی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com