English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eligible U شایسته انتخاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ineligible U نا شایسته برای انتخاب
Other Matches
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
target selector U دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
tree U روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
sophistication U نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility U عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
check U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checks U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
menu item U یک انتخاب در فهرست انتخاب
good U شایسته
proper U شایسته
meritorious U شایسته
meets U شایسته
meet U شایسته
worthiest U شایسته
worthier U شایسته
worthy U شایسته
competent U شایسته
seemly U شایسته
qualified U شایسته
fittest U شایسته
fits U شایسته
inept U نا شایسته
fit U شایسته
pertinent U شایسته
apropos U شایسته
qua U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
exact <adj.> U شایسته
correct <adj.> U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
true <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
convenient <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
utilitarian [useful] <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
companionable U شایسته رفاقت
becoming U شایسته درخور
suitable U شایسته فراخور
courtliest U شایسته دربار
befitting U درخور شایسته
as it deserves U بطور شایسته
behoove U شایسته بودن
behove U شایسته بودن
beseem U شایسته بودن
by fits and starts U شایسته لایق
fitly U بطور شایسته
christianlike U شایسته مسیحیت
derisible U شایسته ریشخند
devisable U شایسته تامل
devisable U شایسته اندیشه
intrinsic U مرتب شایسته
properly U بطور شایسته
pensionable U شایسته بازنشستگی
fittest U لایق شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
fits U لایق شایسته
rightfully <adv.> U بطور شایسته
apt U مناسب شایسته
fit U لایق شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
duly <adv.> U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
aright <adv.> U بطور شایسته
conditioning U شایسته سازی
courtlier U شایسته دربار
courtly U شایسته دربار
discreditable U شایسته بی اعتباری
meritorious U شایسته ترین
meet for a man U شایسته است که
to be proper for U شایسته بودن
ogr U شایسته غول
adequate U شایسته بودن
ought not U شایسته نیست
worthful U شایسته مستحق
in due form U بطرز شایسته
proper dress U جامه شایسته
winnable U شایسته پیروزی
quoteworthy U شایسته ذکر
meetly U بطور شایسته
worshipful U شایسته احترام
the ticket U کار شایسته
nameable U شایسته نام بردن
sufficient U شایسته صلاحیت دار
worthy to become a king U شایسته شاه شدن
worthily U بطور شایسته و در خور
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
suitably U بطور مناسب یا شایسته
gentlemanlike U شایسته مرد نجیب
workmanly U شایسته کارگر خوب
right U شایسته خوب ذیحق
righting U شایسته خوب ذیحق
righted U شایسته خوب ذیحق
it does not befit me to U شایسته من نیست که مرانشاید که
humance U انسانی شایسته بشریت
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
competent U شایسته دارای سر رشته
best U شایسته ترین پیشترین
workmanlike U شایسته کارگر خوب
servile U شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't U نبایستی شایسته نیست
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> U دادن اعتبار به شخص شایسته
condition U شرط نمودن شایسته کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
he is unworthy of his position U شایسته مقام خود نیست
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
gentlewomanlike U شایسته بانوان نجیب ومحترم
quotable U شایسته نقل قول کردن
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
constructive school credit U بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
it was beneath my notice U شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
head-hunting <idiom> U جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
controlled reprisal U انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
able U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler U پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning U اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
franc U حق انتخاب
option U انتخاب
selections U انتخاب
delegacy U انتخاب
excerption U انتخاب
options U انتخاب
francs U حق انتخاب
franchise U حق انتخاب
franchises U حق انتخاب
selection U انتخاب
options U حق انتخاب
option U حق انتخاب
drafted U انتخاب
suffrage U حق انتخاب
choices U انتخاب
choicest U انتخاب
selecting U انتخاب
draft U انتخاب
choicer U انتخاب
election U انتخاب
drafts U انتخاب
choice U انتخاب
selection of position U انتخاب موضع
route selection U انتخاب مسیر
project selection U انتخاب پروژه
scracity and choice U کمیابی و انتخاب
switched line U خط انتخاب شده
social selection U انتخاب اجتماعی
seller's option U انتخاب فروشنده
elective U دارای حق انتخاب
chose U انتخاب کرده
electives U دارای حق انتخاب
natural selection U انتخاب طبیعی
selectivity U حسن انتخاب
menus U فهرست انتخاب
selection switch U گزینه انتخاب
reelection U تجدید انتخاب
picked U انتخاب شده
the polls U انتخاب گاه
selective U قابل انتخاب
selective U مبنی بر انتخاب
selective U انتخاب کننده
choosing U انتخاب کردن
chooses U انتخاب کردن
choose U انتخاب کردن
eligible U قابل انتخاب
sifts U انتخاب کردن
selectively U انتخاب کننده
to have one's pick U انتخاب کردن
menu U فهرست انتخاب
cream of the crop <idiom> U انتخاب عانی
single U انتخاب کردن
pick out <idiom> U انتخاب کردن
selectively U قابل انتخاب
selectively U مبنی بر انتخاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com