English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
index of industrial production U شاخص تولید صنعتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
production index U شاخص تولید
von neuman morgensterm utility index U شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
ideal index U شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
marker U تعیین کننده شاخص هدف شاخص
markers U تعیین کننده شاخص هدف شاخص
rainfall index U شاخص بارش شاخص بارندگی
target indicator U شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
indexed sequential file U پرونده ترتیبی شاخص دار فایل ترتیبی شاخص دار
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
industrial water U اب صنعتی
high wrought U صنعتی
industrial U صنعتی
manufacturing U صنعتی
technical U صنعتی
industrial union U اتحادیه صنعتی
producer buyer U خریدار صنعتی
industrial management U مدیریت صنعتی
industrial unit U واحد صنعتی
industrial insurance U بیمه صنعتی
industrial nations U کشورهای صنعتی
commercial efficiency U بازده صنعتی
industrial psychology U روانشناسی صنعتی
industrial switch U کلید صنعتی
industrial revolution U انقلاب صنعتی
industrial unions U اتحادیههای صنعتی
industrial chemistry U شیمی صنعتی
mechnical U ماشینی صنعتی
industrial building U بنای صنعتی
industrial building U ساختمان صنعتی
industrial area U منطقه صنعتی
industrial consumption U مصرف صنعتی
industrial disputes U اختلافات صنعتی
industrial economics U اقتصاد صنعتی
industrial electronic U الکترونیک صنعتی
industrial espionage U جاسوسی صنعتی
industrial frequency U فرکانس صنعتی
polytechnical U دانشکده صنعتی
engineering workshop U کارگاه صنعتی
industrial workers U کارگران صنعتی
industrial wastewater U فاضلاب صنعتی
industrial concern U بنگاه صنعتی
artistical U هنرامیز صنعتی
plant U واحد صنعتی
industrialize U صنعتی کردن
technological U حرفهای صنعتی
technologically U حرفهای صنعتی
vertical union U اتحادیه صنعتی
polytechnic U دانشکده صنعتی
polytechnics U دانشکده صنعتی
valve U شیر صنعتی
plants U واحد صنعتی
industrializing U صنعتی کردن
industrialization U صنعتی شدن
industrializes U صنعتی کردن
industrialization U صنعتی کردن
trade effluent U فضولات صنعتی
artful U ماهرانه صنعتی
industrialization U صنعتی سازی
industrialism U سیستم صنعتی
applied economics U اقتصاد صنعتی
industrialising U صنعتی کردن
art bronze U برنز صنعتی
industrialises U صنعتی کردن
artificial magnet U مغناطیس صنعتی
artless U غیر صنعتی
industrial relations U روابط صنعتی
industrial fluctuations U نوسانهای صنعتی
technical grade U خلوص صنعتی
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
valve U ولو [شیر صنعتی]
industrial workers of the world U کارگران صنعتی جهان
industrial investment U سرمایه گذاری صنعتی
industrial reserve army U ارتش ذخیره صنعتی
industrial robot U دستگاه خودکار صنعتی
interphase transformer loss U تلفات پیچک صنعتی
industrial electric locomotive U لکوموتیو الکتریکی صنعتی
pilot plant U واحد ازمایش صنعتی
the industrial quarter of the U محله صنعتی شهر
decreasing cost industry U هزینه نزولی صنعتی
process of industrialization U فرایند صنعتی شدن
producer advertising U تبلیغ محصولات صنعتی
an artistic production U عمل یا کار صنعتی
applied economics engineer U مهندس اقتصاد صنعتی
art casting U ریخته گری صنعتی
inartistically U بطور غیر صنعتی
industrial classifications U طبقه بندی صنعتی
industrial alternating current U جریان متناوب صنعتی
industrial capitalism U سرمایه داری صنعتی
manufactoring tape milling machine U دستگاه نورد صنعتی
bric-a-brac U خرده ریز صنعتی
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
industrializing U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrial electronic computer U ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
articlcs of virtu U کالاهای صنعتی و کهنه وکمیاب
pastiche U تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
artlessly U بطور ساده یاغیر صنعتی
industrial instrument U دستگاه اندازه گیری صنعتی
industrialises U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
pastiches U تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
industrialize U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializes U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
metonymical U دارای صنعتی که انراmetonym گویند
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
Industrial Architecture U معماری خانه های صنعتی
Midlands U ناحیهی صنعتی در مرکز انگلستان
trade fixtures U الات صنعتی نصب شده
indexed U خط شاخص
gnomon U شاخص
indexed U شاخص
index U خط شاخص
indexes U شاخص
cephalic index U شاخص سر
indicator U شاخص
aiming post U شاخص
indicative U شاخص
tyupical U شاخص
scale U شاخص
dials U شاخص
dialled U شاخص
dialed U شاخص
indexes U خط شاخص
dial U شاخص
critical U شاخص
index U شاخص
level rod U شاخص
index number U شاخص
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
technologies U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technological U تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
technology U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
industrial data collection device U دستگاه صنعتی جمع اوری داده
technologically U تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
retention index U شاخص بازداری
sundials U شاخص افتاب
critical ratio U بهر شاخص
critical region U ناحیه شاخص
critical values U مقادیر شاخص
cross index U شاخص متقابل
position indicator U شاخص نماها
economic indicator U شاخص اقتصادی
economic index U شاخص اقتصادی
discrimination index U شاخص افتراق
statistics U شاخص امار
difficulty index U شاخص دشواری
sundial U شاخص افتاب
price index U شاخص قیمت
absorption index U شاخص جذب
index of absorption U شاخص جذب
bain index U شاخص بین
characteristic roots U ریشههای شاخص
bench mark U شاخص مبداء
characteristic equation U معادلههای شاخص
indicator U شاخص اندازه
aiming post light U چراغ شاخص
indicator U نمایشگر شاخص
cranial index U شاخص جمجمه
range indicator U شاخص مسافت
compression index U شاخص فشارپذیری
critical period U دوره شاخص
active index U شاخص فعال
aiming light U چراغ شاخص
cost indexes U شاخص هزینه
aiming post sleeve U غلاف شاخص
aiming post sleeve U روپوش شاخص
aiming stake U شاخص کوچک
readability index U شاخص خوانایی
characteristic curve U منحنی شاخص
polarity indicator U شاخص قطب
indexed U فهرست شاخص
oddsmaker U بازیگر شاخص
index of correlation U شاخص همبستگی
vital index U شاخص حیاتی
index number U عدد شاخص
index mark U علامت شاخص
wage index U شاخص دستمزد
index hole U سوراخ شاخص
index U فهرست شاخص
weight index U شاخص موزون
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com