English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scavenge U سپوری کردن تمیز کردن
scavenged U سپوری کردن تمیز کردن
scavenges U سپوری کردن تمیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
street orderly U سپوری کردن
scavengers U تنظیف کردن سپوری کردن
scavenger U تنظیف کردن سپوری کردن
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
cleanest U تمیز کردن
clean U تمیز کردن
replotting U تمیز کردن
do the cleaning U تمیز کردن
cleanses U تمیز کردن
cleans U تمیز کردن
clean house U تمیز کردن
wisps U تمیز کردن
cleanse U تمیز کردن
cleansed U تمیز کردن
clean U تمیز کردن
grooming U تمیز کردن
cleaned U تمیز کردن
wisp U تمیز کردن
cleanest U تمیز کردن چیزی
clean U تمیز کردن چیزی
cleaned U تمیز کردن چیزی
scrubbed U خراشیدن تمیز کردن
pick up <idiom> U تمیز ،مرتب کردن
cleans U تمیز کردن چیزی
scrubs U خراشیدن تمیز کردن
scrubbing U خراشیدن تمیز کردن
scrub U خراشیدن تمیز کردن
smugness U تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> U مجددا آراستن ،تمیز کردن
smug U تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly U تمیز کردن سروصورت دادن به
dry clean U لباس را بابخار تمیز کردن
absterge U تمیز کردن شستشو دادن
tassel U پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels U پارچه برای تمیز کردن تیر
racking U تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop U چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head U دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil U لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuuming U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums U جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
purest U تمیز
discretion U تمیز
spiffy U تمیز
scrubby U تمیز
distinctions U تمیز
distinction U تمیز
age of reason U سن تمیز
age of discretion U سن تمیز
cleanly U تمیز
neat and tidy U تر و تمیز
cassation U تمیز
purer U تمیز
secernment U تمیز
contradistinction U تمیز
cleanest U تمیز
discrimination U تمیز
mense U حس تمیز
dapper U تمیز
cleans U تمیز
clean U تمیز
cleaned U تمیز
pure U تمیز
neat U تمیز
neater U تمیز
discernment U تمیز
dinky U تمیز
neatest U تمیز
identification U تطبیق تمیز
epicritic U تمیز دهنده
refined U تمیز کرده
discerns U تمیز دادن
indiscernible able U تمیز ندادنی
discernible U قابل تمیز
individuate U تمیز دادن
stimulus discrimination U تمیز محرک
high court of U دیوانعالی تمیز
discriminator U تمیز دهنده
superior court U دادگاه تمیز
supreme court U دیوان تمیز
sensory discrimination U تمیز حسی
discern U تمیز دادن
discerned U تمیز دادن
distinguishable U قابل تمیز
scourer U تمیز کننده
scouring U تمیز کاری
squeaky clean U بسیار تمیز
scourers U تمیز کننده
discriminable U قابل تمیز
differentiates U تمیز دادن
clean bill of lading U بارنامه تمیز
differentiating U تمیز دادن
indiscriminately U بدون تمیز
discriminating intellect U قوه تمیز
indiscreet U بی تمیز بی احتیاط
differentiate U تمیز دادن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
spic and span <idiom> U خیلی تمیز ومرتب
prim U خیلی محتاط تمیز
discriminative U وابسته به تبعیض یا تمیز
emblazoned U تمیز چاپیا دوختهشده
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
discreet U دارای تمیز وبصیرت
This isn't clean. این تمیز نیست.
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
high court of cassation U دیوان عالی تمیز
hight court of cassetion U دیوان عالی تمیز
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cleansers U وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively U بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
cleanser U وسیله یا ماده تمیز کننده
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
secern U تجزیه طلب شدن تمیز دادن
denotative U دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
indistinguishable U غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
epicritic U تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com