English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lagvt U سرپوش گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
lid U سرپوش
lids U سرپوش
operculum U سرپوش
valve U سرپوش
valves U سرپوش
covers U سرپوش
coverings U سرپوش
cover U سرپوش
cap U سرپوش
capped U سرپوش
covering U سرپوش
dish cover U سرپوش
capsule U سرپوش
bonnet U سرپوش
capsules U سرپوش
bonnets U سرپوش
headgear U سرپوش
coverings U جلد سرپوش
dust cover U سرپوش غبارگیر
porched U سرپوش دار
covers U جلد سرپوش
cover plate U صفحه سرپوش
lidded U سرپوش دار
magneto cover U سرپوش مگنت
mercy seat U سرپوش رحمت
operculate U سرپوش دار
cover U جلد سرپوش
hoods U سرپوش سیفون
unhood U سرپوش برداشتن از
cordon U سرپوش دیواره
cordons U سرپوش دیوار
lagvt U تخته سرپوش
hood U سرپوش سیفون
hood U سرپوش دودکش
batterty cover U سرپوش باتری
hoods U سرپوش دودکش
covering U پوشش سرپوش
air trap U سرپوش چاهک
casquet U کاسکت سرپوش
cordon U سرپوش دیوار
lidding film U سرپوش لیوان
capping U سرپوش اندودسازی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
bonnets U کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
valvate U سرپوش بشکل دریچه یا سوپاپ
bonnet U کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
pyloric valve U دریچه یا سرپوش باب المعده
barge-board U [تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
capel U سرپوش فلزی انتهای کابلهای فولادی
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
valences U لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
valances U لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
valance U لبه اویخته کلاه یا سرپوش نیم پرده
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
canopies U روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy U روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
ti turn in U تو گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
lays U گذاشتن
lay U گذاشتن
letting U گذاشتن
lets U گذاشتن
let U گذاشتن
load U گذاشتن
loads U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
run home U جا گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
put U گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
leave U گذاشتن
leaving U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
places U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
placing U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
place U گذاشتن
placements U گذاشتن
placement U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
to hang up U معوق گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
respect U احترام گذاشتن به
Welsh U کلاه گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
to put a way U کنار گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to sow mines U مین گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
pignus U گرو گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
pigged U بچه گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
fix U کار گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
instal U کار گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
bordering U حاشیه گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com