English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 307 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
haze U سرزنش کردن
rebuke U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
rebukes U سرزنش کردن
rebuking U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
lash vt U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
snub U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
blame U سرزنش کردن ملامت کردن
blamed U سرزنش کردن ملامت کردن
blames U سرزنش کردن ملامت کردن
blaming U سرزنش کردن ملامت کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
chidden U صداکردن سرزنش کردن
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
viyuperate U توهین کردن سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
earful <idiom> U پرخاش کردن ،سرزنش کردن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
Other Matches
sneap U سرزنش
blaming U سرزنش
chastiesement U سرزنش
censures U سرزنش
rating U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
rail U سرزنش
censure U سرزنش
exprobration U سرزنش
censuring U سرزنش
expostulation U سرزنش
ratings U سرزنش
stinger U سرزنش
censured U سرزنش
dressing-down U سرزنش
blamed U سرزنش
scolding U سرزنش
twits U سرزنش
reproof U سرزنش
twit U سرزنش
increpation U سرزنش
railings U سرزنش
condemnations U سرزنش
reproach U سرزنش
reproached U سرزنش
demerit U سرزنش
blames U سرزنش
blame U سرزنش
nagging U سرزنش
reproofs U سرزنش
demerits U سرزنش
railing U سرزنش
reproaching U سرزنش
reproaches U سرزنش
repoach U سرزنش
remonstrance U سرزنش
reprehension U سرزنش
condemnation U سرزنش
upbraiding U سرزنش
talking-to U سرزنش رسمی
vituperatively U سرزنش کنان
vituperator U سرزنش کننده
vituperatory U سرزنش امیز
irreprehensible U سرزنش نکردنی
sarcasm U ریشخند سرزنش
reproachless U سرزنش نکردنی
to get a rocket [British E] <idiom> U سرزنش شدن
talking to U سرزنش رسمی
obloquy U سرزنش افترا
blameful U سزاوار سرزنش
blamable U قابل سرزنش
vituperation U بدگویی سرزنش
blameworthiness U شایستگی سرزنش
blamable U سزاوار سرزنش
admonitions U سرزنش دوستانه
reprehensible U سرزنش کردنی
rap U سرزنش سخت
scolder U سرزنش کننده
objurgatory U سرزنش امیز
repoachful U سرزنش امیز
admonition U سرزنش دوستانه
to get ticked off [British E] <idiom> U سرزنش شدن
twitters U سرزنش کننده
railer U سرزنش کننده
taunter U سرزنش کننده
reprehensible U سزاوار سرزنش
twittering U سرزنش کننده
objurgation U سرزنش سخت
raillery U سرزنش انتقاد
reprovingly U سرزنش کنان
reprovable U شایان سرزنش
irreproachable U سرزنش نکردنی
rater U سرزنش کننده
raps U سرزنش سخت
twittingly U سرزنش کنان
twitter U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
bob U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbing U کلفت وکوتاه سرزنش
snub U کلفت وکوتاه سرزنش
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
reproachfully U بطور سرزنش امیز
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
irreproachability U غیرقابل سرزنش بودن
bobbing U سرزنش یا طعنه شوخی
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
finger-wagging U سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure U سرزنش [اصطلاح روزمره]
reproof U سرزنش [اصطلاح روزمره]
snubs U کلفت وکوتاه سرزنش
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
bobs U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbed U کلفت وکوتاه سرزنش
irreprovable U غیر قابل سرزنش
irreproachableness U غیرقابل سرزنش بودن
reprimand U سرزنش وتوبیخ رسمی
unimpeachable U غیر قابل سرزنش
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
slater U سرزنش کننده کارگرسنگ لوح
twinge U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
snubber U سرزنش کننده کمک فنر
imputable U اسناد دادنی سزاوار سرزنش
term of reproach U سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
keep on at a person U کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
expostulatory U سرزنش امیز تعرض امیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com