English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
root mean square U ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
simple mean U میانگین حسابی
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
zero of a function U ریشه تابع [ریاضی]
root of a function U ریشه تابع [ریاضی]
centroid U در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
nests U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
ranged U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
ranges U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range U مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
rhizogenic U تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic U تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate U ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to take root U ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
equivalence U 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stub U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbing U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
libraries U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubs U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
pitched U حسابی
incalculability U بی حسابی
calculative U حسابی
arithmetic U حسابی
arithmetical U حسابی
pursang U حسابی
smack dab U حسابی
thorough paced U حسابی
arithmetic U حسابی حسابگر
well got up U پاکیزه حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
roundly U بطور حسابی
squaring U منظم حسابی
squares U منظم حسابی
squared U منظم حسابی
square U منظم حسابی
mean square U یک مربع حسابی
arithmetic method U روش حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
arithmetic progression U تصاعد حسابی
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
now you're talking U این شدحرف حسابی
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
to talk sense U حرف حسابی زدن
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
to play up U درست و حسابی بازی کردن
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
mean high water U مد میانگین
mean value U میانگین
averaged U در میانگین
on average [on av.] U در میانگین
median U میانگین
average value U میانگین
averaging U میانگین
meanest U میانگین
average U میانگین
averages U میانگین
meaner U میانگین
mean U میانگین
averaged U میانگین
arithmetic mean U میانگین
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
mean value U مقدار میانگین
average U میانگین موفقیت
working mean U میانگین مفروض
mean low water U جزر میانگین
mean low water U اب پایین میانگین
harmonic mean U میانگین همساز
mean U مقدار میانگین
mean squares U میانگین مجذورات
average U معدل میانگین
mediums U وسط یا میانگین
medium U وسط یا میانگین
mean time between failures U میانگین عمر
meaner U مقدار میانگین
mean depth U ژرفای میانگین
mean life U عمر میانگین
mean velocity U تندی میانگین
moving average U میانگین غلتان
meanest U مقدار میانگین
logarithmic mean U میانگین لگاریتمی
mean deviation U انحراف میانگین
true mean U میانگین حقیقی
simple average U میانگین ساده
moving average U میانگین متحرک
mean high water U اب بالای میانگین
mean absolute deviation U انحراف میانگین
weighted average U میانگین وزنی
weighted average U میانگین موزون
weighted mean U میانگین وزنی
simple mean U میانگین ساده
average U ایجاد میانگین
assumed mean U میانگین فرضی
averaging U معدل میانگین
density mean U میانگین چگالی
averaging U میانگین موفقیت
average value U ارزش میانگین
averages U ایجاد میانگین
averages U معدل میانگین
averages U میانگین موفقیت
batting average U میانگین توپزنی
average value U مقدار میانگین
average cost U میانگین هزینه
average deviation U انحراف میانگین
average error U خطای میانگین
mean error U خطای میانگین
average flow U بده میانگین
average life U عمر میانگین
average price U میانگین قیمت
averaging U ایجاد میانگین
averaged U ایجاد میانگین
averaged U میانگین موفقیت
geometric mean U میانگین هندسی
average discharge U بده میانگین
averaged U معدل میانگین
effective U خروجی میانگین پردازنده
average out U میانگین در نظر گرفتن
mean time to repair U زمان میانگین تعمیر
mean sea level U میانگین سطح دریا
electrode current averaging time U زمان میانگین شدن
average U درجه عادی میانگین
mean repair time U زمان میانگین تعمیر
sm U خطای معیار میانگین
mean time to failure U زمان میانگین تاخرابی
meanest U معنی دادن میانگین
mean range of the tide U میانگین ارتفاع کشند
averaging U درجه عادی میانگین
averages U درجه عادی میانگین
averaged U درجه عادی میانگین
mean U معنی دادن میانگین
standard error of mean U خطای معیار میانگین
mean free path U مسافت ازاد میانگین
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
mean value of periodic quantity U میانگین کمیت دورهای
meaner U معنی دادن میانگین
bowling average U میانگین امتیازهای توپ انداز
number average molecular weight U میانگین عددی وزن مولکولی
number average degree of polymerization U میانگین عددی درجه بسپارش
average cost U میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
root mean square velocity U جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error U جذر میانگین مجذور خطا
weight average molecular weight U میانگین وزنی وزن مولکولی
earned run average U میانگین امتیاز کسب شده
weight average degree of polymerization U میانگین وزنی درجه بسپارش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com