Perdic | رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	ingrain U	رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	ingrained U	نبافته رنگ شده
	static employment U	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
	fixed capital U	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
	static test U	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
	standing orders U	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
	standing order U	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
	sample U	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
	sampled U	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
	standing U	ثابت دستورالعمل ثابت
	steadying U	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
	steady U	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
	steadiest U	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
	steadied U	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
	steadies U	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
	little U	خورده
	eaten U	خورده
	irriguous U	اب خورده
	it was eaten U	خورده شد
	grubbiest U	کرم خورده
	grubbier U	کرم خورده
	grubby U	کرم خورده
	crossed out U	قلم خورده
	kinky U	گره خورده
	stamped U	تمبر خورده
	withered U	چروک خورده
	vermiculate U	کرم خورده
	worm-eaten U	کرم خورده
	clift U	ترک خورده
	on oath U	قسم خورده
	picked U	کلنگ خورده
	stickit U	شکست خورده
	wounding U	پیچ خورده
	carious U	کرم خورده
	plicated U	چین خورده
	craven U	شکست خورده
	indisposed U	بهم خورده
	messy U	بهم خورده
	twisty U	پیچ خورده
	turkeys U	شکست خورده
	eaten U	خورده شده
	turkey U	شکست خورده
	mildewy U	باد خورده
	dislocated U	بهم خورده
	wounds U	پیچ خورده
	conglomerates U	به هم جوش خورده
	mussy U	بهم خورده
	cancelled U	قلم خورده
	conglomerate U	به هم جوش خورده
	callous U	پینه خورده
	dehiscent U	ترک خورده
	wound U	پیچ خورده
	corrosion U	خورده شدن
	tetched U	بهم خورده
	kinky U	پیچ خورده
	belly pinched U	گرسنگی خورده
	maggoty U	کرم خورده
	starveling U	گرسنگی خورده
	fretted by rust U	زنگ خورده
	patsy U	فریب خورده
	crackly U	چین خورده
	worm eaten U	کرم خورده
	distempered U	بهم خورده
	corrodible U	خورده شدنی
	moth-eaten U	بید خورده
	underdogs U	سگ شکست خورده
	puckery U	چین خورده
	brushed U	شانه خورده
	cleft U	ترک خورده
	hammer hard U	چکش خورده
	teched U	بهم خورده
	moth eaten U	بید خورده
	crimpled U	چوروک خورده
	folded picture U	تصویر تا خورده
	engrained U	پینه خورده
	thrawart U	پیچ خورده
	kaput U	کاملا شک ست خورده
	symphsis U	عضوجوش خورده
	butt welded U	از سر جوش خورده
	underdog U	سگ شکست خورده
	failure U	شکست خورده
	failures U	شکست خورده
	aggresive U	خورده شده
	writhen U	تاب خورده
	deluded U	فریب خورده
	writhen U	پیچ خورده
	clefts U	ترک خورده
	jiggly U	تکان خورده
	certified public accountant U	حسابدار قسم خورده
	impacted U	باهم جوش خورده
	deep dyed U	زیاد رنگ خورده
	lost U	شکست خورده گمراه
	Today I took laxatives. U	امروز مسهل خورده ام.
	rolled profile U	نیمرخ نورد خورده
	cut in U	چاک خورده شکافته
	interwrought U	بهم جوش خورده
	inure or en U	پینه خورده کردن
	rancid U	باد خورده فاسد
	rolled iron or steel U	فولاد نورد خورده
	indurate U	پینه خورده کردن
	bound barrel U	لوله تاب خورده
	cat gets one's tongue <idiom> U	گربه زبونش را خورده
	Are you daft ? U	مگر مغز خر خورده ای ؟
	it is sufficiently stamped U	کم تمبر خورده است
	I have a cold. U	من سرما خورده ام. [پزشکی]
	weldment U	چیز جوش خورده
	These shoes dont fit me. U	زنگ مدرسه خورده
	rolled glass U	شیشه نورد خورده
	wrounght iron mill bar U	اهن جوش خورده
	chartered accountant U	حسابدار قسم خورده
	i have caught a thorough chill U	سرمای حسابی خورده ام
	to be fooled U	فریب خورده بودن
	grounded U	توپ به زمین خورده
	to be deluded U	فریب خورده بودن
	common ashlar U	سنگ چکش خورده
	beaten U	چکش خورده فرسوده
	foul anchor U	لنگر تاب خورده
	thraw U	پیچ خورده دررفته
	sclerous U	متصلب پینه خورده
	patsy U	شخص گول خورده
	spun glass U	شیشه تاب خورده
	chiseled U	چوب اسکنه خورده
	seared conscience U	وجدان پینه خورده
	chiselled U	چوب اسکنه خورده
	to sprain one's ankle U	پیچ خورده شدن قوزک پا
	fusion principle U	اصل ترکیبات جوش خورده
	Like a bear with a sore head. U	مثل گرگ تیر خورده
	fused ring system U	سیستم حلقهای جوش خورده
	Chartered ( certified public ) accountant . U	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
	weather stained U	هوا خورده ورنگ پریده
	weldment U	قطعات بهم جوش خورده
	foul hawse U	زنجیرها تاب خورده اند
	gyrus U	برامدگی چین خورده مغز
	buckled wheel U	چرخ خم شده [تاب خورده]
	a man in his forties U	مرد چهل و خورده ساله
	to twist one's ankle U	پیچ خورده شدن قوزک پا
	Our business has become tangled up. U	کارمان پیچ خورده است
	macadam blinding U	خورده سنگ بخورد راه دادن
	vulcanite U	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
	they are sworn frends U	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
	There is a hitch somewhere. U	یک جای کار گره خورده است
	self deceived U	فریب نفس خورده خود فریفته
	tailfly U	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
	acid corrosion of concrete U	خورده شدن بتن بوسیله اسید
	With a long face . U	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
	He refused to acknowledge defeat . U	قبول نمی کرد که شکست خورده
	not up U	توپ دوبار به زمین خورده دبل
	Which son of a bitch (son of a gun)did it? U	کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
	perjured U	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
	breakers U	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
	quaternion U	ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
	hard handed U	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
	The campaign was considered to have failed. U	مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
	swallow tail coat U	جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
	breaker U	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
	turn the tide <idiom> U	چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
	brushed U	برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
	littleneck clam U	نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
	hole in one U	گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
	chopper U	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
	choppers U	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
	short round U	فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
	I have been deceived in you . U	درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
	shot group U	گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
	fix U	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
	fixes U	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
	jungle gym U	چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
	talk someone's ear off <idiom> U	آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
	coated chippings U	خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
	down U	توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
	egg bound U	صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
	blast hole drill U	مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
	snick U	توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
	groups U	طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
	group U	طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
	clowned U	دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
	clowning U	دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
	clowns U	دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
	clown U	دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
	swiple U	قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
	circus catch U	گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
	hooligans U	مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
	hooligan U	مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
	plisse U	طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
	The deal is off. Forget it . That doesnt count . U	مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
	rolled asphalt U	بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
	struck U	بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
	disputeless U	ثابت
	constant U	ثابت
	fixes U	ثابت
	fix U	ثابت
	thetic U	ثابت
	fixing U	ثابت
	fixed bridge U	پل ثابت
	constants U	ثابت
	settled U	ثابت
	leger or ledger U	ثابت
	fiducial U	ثابت
	thetical U	ثابت
	rugged U	ثابت
	stationary U	ثابت