English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
vocational guidance U راهنمایی شغلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occupational U شغلی
inoccupation U بی شغلی
vocational U شغلی
occupational test U ازمون شغلی
dead-end job U شغلی بی آینده
occupational family U گروه شغلی
occupational interests U رغبتهای شغلی
occupational mobility U تحرک شغلی
occupational stability U ثبات شغلی
occupational psychology U روانشناسی شغلی
job description U توصیف شغلی
fringe benefit U مزایای شغلی
occupational hazard U سانحه شغلی
trade tests U ازمونهای شغلی
occupational hazard U صدمه شغلی
occupational hazards U سانحه شغلی
vocational adjustment U سازگاری شغلی
vocational counseling U مشاوره شغلی
vocational maladjustment U ناسازگاری شغلی
vocational selection U گزینش شغلی
occupational hazards U صدمه شغلی
occupational aptitude U استعداد شغلی
job enlargement U گسترش شغلی
job evaluation U ارزشیابی شغلی
job satisfaction U رضایت شغلی
job specification U ویژگیهای شغلی
job security U امنیت شغلی
job specification U مشخصات شغلی
duty position U محل شغلی
job training U اموزش شغلی
job analysis U تحلیل شغلی
job elements U عناصر شغلی
job classification U طبقه بندی شغلی
professional liability insurance U بیمه تعهدات شغلی
vocational aptitude test U ازمون استعداد شغلی
jobs U پست شغلی و کار
job U پست شغلی و کار
vocational interest blank U پرسشنامه علائق شغلی
vocational rehabilitation U توان بخشی شغلی
runners U اداره کننده شغلی
runner U اداره کننده شغلی
dictionary of occupational titles U واژگان عنوانهای شغلی
to accept a job U کاری [شغلی] را پذیرفتن
to follow a profession U شغلی راپیشه کردن
But not just any job . U ولی البته نه هر شغلی
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
occupational hierarchy U سلسله مراتب شغلی
job description U شرح وفایف شغلی
military occupational speciality U تخصص شغلی نظامی
test protectors U بازرس ازمایشات کارایی شغلی
strong vocational interest blank U رغبت سنج شغلی استرانگ
to promote somebody U به کسی در شغلی درجه دادن
to upgrade somebody U به کسی در شغلی درجه دادن
kuder occupational interest survey U رغبت سنج شغلی کودر
tied down <idiom> U مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
svib U رغبت سنج شغلی استرانگ
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
test examiner U مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
a piece of advice U یک راهنمایی
leading U راهنمایی
guidance U راهنمایی
orientation U راهنمایی
instruction U راهنمایی
orientate U راهنمایی
instructions U راهنمایی
steerage U راهنمایی
orientates U راهنمایی
orientating U راهنمایی
admonition U راهنمایی
redirection U راهنمایی مجدد
traffic signal U چراغ راهنمایی
a quick word of advice U یک راهنمایی کوچک
misguide U بد راهنمایی کردن
misdirection U راهنمایی غلط
pilotage U راهنمایی کشتی
marshal U راهنمایی کردن با
guide U راهنمایی کردن
instruction U راهنمایی کردن
guided U راهنمایی کردن
heralding U راهنمایی کردن
heralds U راهنمایی کردن
guides U راهنمایی کردن
marshaling U راهنمایی کردن با
marshaled U راهنمایی کردن با
traffic lights U چراغ راهنمایی
instructions U راهنمایی کردن
traffic light U چراغ راهنمایی
aimed U مراد راهنمایی
aim U مراد راهنمایی
lightest U چراغ راهنمایی
light U چراغ راهنمایی
lighted U چراغ راهنمایی
heralded U راهنمایی کردن
intelligence office U دفتر راهنمایی
indication signs U علایم راهنمایی
guidable U قابل راهنمایی
lead U : راهنمایی رهبری
educational guidance U راهنمایی اموزشی
marshalled U راهنمایی کردن با
marshals U راهنمایی کردن با
conduce U راهنمایی کردن
directing U راهنمایی کردن
admonitions U تذکر راهنمایی
main U ی تر راهنمایی میکند
herald U راهنمایی کردن
leads U : راهنمایی رهبری
airt U راهنمایی کردن
aims U مراد راهنمایی
redirects U دوباره راهنمایی کردن
lead U رهبری کردن راهنمایی
instructs U اموختن به راهنمایی کردن
department of motor vehicles [DMV] [American E] U اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office U اداره راهنمایی و رانندگی
leads U رهبری کردن راهنمایی
guided U راهنمایی کردن غلاف
guides U راهنمایی کردن غلاف
guide U راهنمایی کردن غلاف
instruct U اموختن به راهنمایی کردن
instructed U اموختن به راهنمایی کردن
instructing U اموختن به راهنمایی کردن
redirecting U دوباره راهنمایی کردن
road traffic offences U جرائم راهنمایی و رانندگی
redirected U دوباره راهنمایی کردن
redirect U دوباره راهنمایی کردن
misdirects U راهنمایی غلط کردن
misdirecting U راهنمایی غلط کردن
leading question U پرسش راهنمایی کننده
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
misdirect U راهنمایی غلط کردن
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
lead out of danger U با راهنمایی از خطر رهانیدن
misdirected U راهنمایی غلط کردن
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted U راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
pilots U راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمایی
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs U علائم راهنمایی و رانندگی جاده
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
advisory system U سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance U راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commented U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty U نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out U با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
comment U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
call time U تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
frictional unemployment U اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
cue U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
proficiency rating U طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
fringe benefits U مزایای شغلی غیر نقدی مزایای فرعی
design heuristics U راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
occupational disease U امراض شغلی [نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cue U : اشاره کردن راهنمایی کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
ushering U راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered U راهنمایی کردن یساولی کردن
usher U راهنمایی کردن یساولی کردن
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
cues U : اشاره کردن راهنمایی کردن
ushers U راهنمایی کردن یساولی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com