Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
revolution
U
دور دوران کامل
revolutions
U
دور دوران کامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
U
بطور کامل کامل
periods
U
دوران
period
U
دوران
cycles
U
دوران
cycle
U
دوران
vertigo
U
دوران
eras
U
دوران
era
U
دوران
gyration
U
دوران
gyrations
U
دوران
rotation
U
دوران
swimming
U
دوران
cycled
U
دوران
circulation
U
دوران
circulations
U
دوران
the whirligig of fashion
U
دوران دایمی مد
peacetime
U
دوران صلح
off season
U
در دوران کم کاری
space age
U
دوران کیهان
circulations
U
دوران خون
off season
U
در دوران کسادی
till in old
[great]
age
U
تا در دوران سالمندی
race
U
دوران مسیر
rotates
U
دوران کردن
stound
U
دوران درد
lucid interval
U
دوران افاقه
climacteric
U
دوران یائسگی زن
wartime
U
دوران جنگ
circulation
U
دوران خون
fulcrum
U
نقطه دوران
races
U
دوران مسیر
rotate
U
دوران کردن
rotated
U
دوران کردن
raced
U
دوران مسیر
sense of rotation
U
جهت دوران
revolutions
U
چرخش دوران
distance between centers
U
طول دوران
aftertime
U
دوران پیری
angle of rotation
U
زاویه دوران
revolution
U
دوران شورش
revolution
U
چرخش دوران
plane of rotation
U
سطح دوران
qyaternary
U
دوران چهارم
revolutions
U
دوران شورش
lives
U
دوران زندگی
paleozoic
U
دوران اول
rotation
U
چرخش دوران
axis of rotation
U
محور دوران
rotation about a line
U
دوران دور یک خط
wifehood
U
دوران زوجیت
dizzy
U
دچار دوران سر
life
U
دوران زندگی
obligated tour
U
دوران مشمولیت وفیفه
golden age
U
دوران رونق و رفاه
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
circulatory
U
مربوط یه دوران خون
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
seasons
U
دوران چاشنی زدن
seasoned
U
دوران چاشنی زدن
season
U
دوران چاشنی زدن
rotational
U
دوران گردش بدور
rotation about a point
U
دوران دور یک نقطه
off season
U
وابسته به این دوران
vertiginous
U
سرگیجهای دوران کننده
geriatrician
U
امراض دوران پیریgyrfalcon
instantaneous center of rotation
U
مرکز دوران لحظهای
geriatrist
U
امراض دوران پیری
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
rotation
U
دوران گردش بدور
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
azoic
U
دوران ماقبل تاریخ
rotation around
[about]
a point
U
دوران دور نقطه ای
iceman
U
یخی بستر دوران یخ
whirl
U
چرخش یا دوران جریان سیال
Early Christian architecture
U
سبک معماری دوران مسیحیت
whirled
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirls
U
چرخش یا دوران جریان سیال
whirling
U
چرخش یا دوران جریان سیال
peripheral course
U
دوران پیش دانشگاهی نظامی
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
protectorate
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorates
U
دوران حکومت کرامول درانگلستان
anthropic
U
مربوط به دوران پیدایش انسان
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
yawed
U
دوران هواپیما حول محورقائم
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
gyrated
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrating
U
چرخ زدن دوران داشتن
gyrate
U
چرخ زدن دوران داشتن
yaw
U
دوران هواپیما حول محورقائم
mesozoic era
U
دوران دوم زمین شناسی
whirligig of something
U
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
long run period
U
دوران محاسبه بلند مدت
The whirligig of time revolves.
U
دوران دایمی زمان می چرخد.
Victoriana
U
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
unemployment benefit
U
کمک دریافتی در دوران بیکاری
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
rolled
U
دوران حول محور طولی غلطش
twists
U
دوران حول محور افقی پیچش
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
twisting
U
دوران حول محور افقی پیچش
twist
U
دوران حول محور افقی پیچش
rolls
U
دوران حول محور طولی غلطش
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
roll
U
دوران حول محور طولی غلطش
paleontology
U
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
paleocene
U
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
lathe center
U
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
vorticity
U
میزان برداری دوران موضعی سیال
Pre-Raphaelite
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites
U
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
hallstatt
U
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
quadrangle
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangles
U
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
Edwardian
U
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian
U
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
rhythm method
U
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
golden age
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
U
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
paleontologist
U
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
mastodon
U
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
ornithopter
U
هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
autumn
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns
U
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pin
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
rotor incidence
U
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
disturbing moment
U
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
lenten veil
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
shamanism
U
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
inertia welding
U
جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
hunger cloth
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pinning
U
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pitch speed
U
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology
U
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year
U
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
new deal
U
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control
U
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
completing
U
کامل
in a entireness of state
U
کامل
searching
U
کامل
fullest
U
کامل
plenary
U
کامل
complete
U
کامل
completes
U
کامل
unabridged
U
کامل
full
U
کامل
of ripe years
U
کامل
totals
U
کامل
absolute
U
کامل
plenaries
U
کامل
largest
U
کامل
larger
U
کامل
large
U
کامل
absolutes
U
کامل
entire
U
کامل
unmitigated
U
کامل
wall-to-wall
U
کامل
total
U
کامل
totaled
U
کامل
totaling
U
کامل
totalled
U
کامل
totalling
U
کامل
full fledged
U
کامل
all-out
U
کامل
semibreve
U
نت کامل
stark
U
کامل
perfect
U
کامل
starker
U
کامل
starkest
U
کامل
perfected
U
کامل
semibreves
U
نت کامل
self-contained
U
کامل
unqualified
U
کامل
perfects
U
کامل
main
U
کامل
perfecting
U
کامل
starkly
U
کامل
exact
U
کامل
empennage
U
دم کامل
exacted
U
کامل
saturation
U
کامل
full-fledged
U
کامل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com