English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unregenerate U دوباره حیات نیافته
unregenerated U دوباره حیات نیافته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biogenesis U تکامل حیات پیدایش حیات
unmitigated U تخفیف نیافته
unbred U پرورش نیافته
untaught U تعلیم نیافته
underdeveloped U توسعه نیافته
underdeveloped countries U کشورهای توسعه نیافته
underdeveloped area U منطقه توسعه نیافته
immature U رشد نیافته نابهنگام
underdeveloped nations U ملل توسعه نیافته
unsaved U محفوظ نشده نجات نیافته
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
unicef (= united nations international U یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
exoterical U خارجی جهری بدرون راه نیافته
capital stock U سهام انتشار نیافته شرکت تضامنی
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
COMAL U زبان برنامه نویسی ساخت نیافته مشابه با BASIC
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
extend U استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extending U استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extends U استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
divan U حیات
intravitam U در طی حیات
intravital U در طی حیات
vita U حیات
life U حیات
alkahest U اب حیات
diwan U حیات
subsistence U حیات
brio U حیات
lives U حیات
rebirth U تجدید حیات
staff of life U مایه حیات
renascence U تجدید حیات
aboveground U در قید حیات
wildlife U حیات وحش
alive U در قید حیات
vivifier U حیات بخش
vital energy U قوه حیات
resuscitative U حیات بخش
revitalization U تجدید حیات
vitalism U حیات گرایی
vitalization U حیات بخشی
vivific U دارای حیات
vivific U حیات بخش
vivification U حیات بخشی
enliven U حیات بخشیدن
resurgence U تجدید حیات
enlivened U حیات بخشیدن
base-court U حیات بیرونی
enlivening U حیات بخشیدن
life force U نشاط حیات
enlivens U حیات بخشیدن
life giving U حیات بخش
life test U ازمون حیات
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
endemic wildlife U حیات وحش بومی
biocid U زیست کش مانع حیات
wildlife management U مدیریت حیات وحش
renascent U تجدید حیات کننده
vitalism U اعتقاد به اصالت حیات
reanimate U حیات تازه بخشیدن
encourage U حیات تازه بخشیدن
To be in the land of the living . U درقید حیات بودن
biotic U مربوط به حیات وزندگی
countenance [encourage] U حیات تازه بخشیدن
elate U حیات تازه بخشیدن
embolden U حیات تازه بخشیدن
hearten U حیات تازه بخشیدن
viability U امکان ادامه حیات
reanimate U حیات تازه بخشیدن
refuge U اواره گاه حیات وحش
refuges U اواره گاه حیات وحش
revivification U تجدید حیات رونق تازه
antibiotic U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
To the end of time. U حیات ابد (زندگی جاویدان )
biocid U قاطع حیات کشنده حشرات
basics U دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basic U دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
reviver U تجدید حیات کننده بهوش اورنده
biologic U وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism U اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
metabolism U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
bioastronautics U مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
biologism U اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
advancement U سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
redintegrate U دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
international development association U مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
moslem league U اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
vitalize U زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
biological chemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
biochemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
tree of life U درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
anew U دوباره
bis U دوباره
revet U دوباره
afresh U دوباره
continually U دوباره و دوباره
de novo U دوباره
again U دوباره
on more U دوباره
rejoined U دوباره پیوستن به
rejoin U دوباره پیوستن به
rejoins U دوباره پیوستن به
re fuse U دوباره گداختن
reenagement U استخدام دوباره
rejoining U دوباره پیوستن به
once more U دوباره باردیگر
refreshed U دوباره پر کردن
recoat U دوباره اندودن
recature U دوباره تسخیرکردن
refillable U دوباره پر کردنی
reissued U دوباره منتشرکردن
plerosis U دوباره پرشدن
rewrite U دوباره نوشتن
rewrites U دوباره نویسی
rewriting U دوباره نوشتن
rewriting U دوباره نویسی
rewritten U دوباره نوشتن
re establishment U دوباره برقرارسازی
redintegrate U دوباره مستقرشونده
rewrote U دوباره نویسی
rewrote U دوباره نوشتن
rewrites U دوباره نوشتن
reedify U دوباره ساختن
re edify U دوباره ساختن
re echo U دوباره برگرداندن
re count U دوباره شمردن
re construction U دوباره سازی
reissuing U دوباره منتشرکردن
reissues U دوباره منتشرکردن
reelect U دوباره گزیدن
reissue U دوباره منتشرکردن
rewrite U دوباره نویسی
rewritten U دوباره نویسی
rebirth U تولد دوباره
reproducing U دوباره تولیدکردن
repullulate U دوباره درامدن
reproduces U دوباره تولیدکردن
reproduced U دوباره تولیدکردن
resorb U دوباره بعلیدن
reproduce U دوباره تولیدکردن
resorption U بلع دوباره
restart U شروع دوباره
repass U دوباره عبورکردن
reproducer U دوباره تولیدکننده
recapture U دوباره تسخیرکردن
recurring U دوباره فاهرشونده
reproduction U تولید دوباره
reproductions U تولید دوباره
reinvest U دوباره گماشتن
repeated test U ازمون دوباره
repiece U دوباره سر هم دادن
replenishment U دوباره پرکردن
recaptures U دوباره تسخیرکردن
recaptured U دوباره تسخیرکردن
resurge U دوباره برخاستن
refreshingly U دوباره سازی
refresh U دوباره پر کردن
revest U دوباره گماشتن
digamy U عروسی دوباره
recapturing U دوباره تسخیرکردن
rewake U دوباره برانگیختن
rewriter U دوباره نویس
second check U بررسی دوباره
to come again U دوباره امدن
twice born U دوباره زاد
regorge U دوباره فروبردن
retransmit U دوباره فرستادن
refreshing U دوباره سازی
reconstructions U دوباره سازی
reconstruction U دوباره سازی
replenishing U دوباره پر کردن
replenishes U دوباره پر کردن
replenished U دوباره پر کردن
replenish U دوباره پر کردن
refreshes U دوباره پر کردن
rehear U دوباره شنیدن
fox message U پیام دوباره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com