Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
post fix
U
در پایان واژه چسباندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eol
U
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates
U
پایان دادن پایان یافتن
terminated
U
پایان دادن پایان یافتن
terminate
U
پایان دادن پایان یافتن
portmanteau
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux
U
واژه مرکب از دو واژه
adhibit
U
چسباندن
pastes
U
چسباندن
agglutinate
U
: چسباندن
paste
U
چسباندن
glutinate
U
چسباندن
sellotape
U
چسباندن
sellotaped
U
چسباندن
sellotapes
U
چسباندن
concatenate
U
چسباندن
close-fitting
U
چسباندن
close fitting
U
چسباندن
cementation
U
چسباندن
stick
U
چسباندن
gum
U
چسباندن
sellotaping
U
چسباندن
pasting
U
چسباندن
to sew on
U
چسباندن
gums
U
چسباندن
gumming
U
چسباندن
pasted
U
چسباندن
gummed
U
چسباندن
glueing
U
چسباندن چسبیدن
glue
U
چسباندن چسبیدن
knock together
U
بهم چسباندن
cut and paste
U
بریدن و چسباندن
conglutinate
U
بهم چسباندن
gluing
U
چسباندن چسبیدن
tags
U
اتیکت چسباندن به
glues
U
چسباندن چسبیدن
seal
U
محکم چسباندن
tag
U
اتیکت چسباندن به
seals
U
محکم چسباندن
agglutination
U
عمل چسباندن
cement
U
سمنت کردن چسباندن
attaching
U
چسباندن الصاق کردن
pasting
U
نوعی شیرینی چسباندن
attaches
U
وصل کردن چسباندن به
attaches
U
چسباندن الصاق کردن
attach
U
وصل کردن چسباندن به
attach
U
چسباندن الصاق کردن
cemented
U
سمنت کردن چسباندن
cementing
U
سمنت کردن چسباندن
cements
U
سمنت کردن چسباندن
attaching
U
وصل کردن چسباندن به
compaction
U
عمل بهم چسباندن
to glue on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
to stick on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
pastes
U
نوعی شیرینی چسباندن
pasted
U
نوعی شیرینی چسباندن
paste
U
نوعی شیرینی چسباندن
fastens
U
چسباندن سفت شدن
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
fastened
U
چسباندن سفت شدن
fasten
U
چسباندن سفت شدن
to paste something with paper
U
کاغذ روی چیزی چسباندن
to put a slur on any one
U
لکه بدنامی بکسی چسباندن
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
bind
U
چسباندن صحافی کردن ودوختن
binds
U
چسباندن صحافی کردن ودوختن
set tiles
U
فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
scarfing
U
چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
bonding
U
چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
paged
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
to put a notice on a door
U
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
pages
U
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
bill posters
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
binds
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind
U
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
neologisms
U
نو واژه
mosul
U
واژه
worded
U
واژه
word
U
واژه
term
U
واژه
termed
U
واژه
terming
U
واژه
neologism
U
نو واژه
score out that word
U
ان واژه را خط بزنید
neologisms
U
واژه جدید
neologisms
U
واژه تراشی
pejorative
U
واژه تحقیری
synonym
U
واژه مترادف
buzz words
U
رمز واژه
punctuation for reference
U
زیر واژه
glossary
U
واژه نامه
philologist
U
واژه شناس
neologism
U
واژه تراشی
stimulus word
U
واژه محرک
word-blindness
U
واژه کوری
word blindness
U
واژه کوری
word
U
واژه سخن
glossaries
U
واژه نامه
cognate
U
واژه هم ریشه
worded
U
واژه سخن
the root of a word
U
ریشه واژه
neologism
U
واژه جدید
word count
U
واژه شماری
word deafness
U
واژه کری
word order
U
ترتیب واژه ها
wordbook
U
واژه نامه
synonym
U
واژه هم معنی
synonyms
U
واژه مترادف
dissylable
U
واژه دوهجائی
wordbook
U
واژه نامه
word book
U
واژه نامه
dictionary
U
واژه نامه
keyword
U
واژه کلیدی
glossary
U
واژه نامه
lexicon
[dictionary]
U
واژه نامه
loanword
U
واژه عاریه
loanword
U
واژه بیگانه
synonyms
U
واژه هم معنی
lexicology
U
واژه شناسی
paronym
U
واژه هم ریشه
buzz word
U
رمز واژه
coinage
U
ابداع واژه
neolalia
U
واژه تراشی
intercalation
U
واژه افزایی
dictionary sort
U
ترتیب واژه نامهای
polysllable
U
واژه جند هجائی
prandial
U
واژه شوخی امیز
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
lexicons
U
واژه نامه دیکسیونر
lexicon
U
واژه نامه دیکسیونر
this word means a dog
U
این واژه یعنی سگ
that word is obsolescent
U
ان واژه کم کم دارد مهجور
octosyllable
U
واژه هشت هجائی
score out that word
U
روی ان واژه خط بکشید
septisyllable
U
واژه هفت هجائی
an inseparable prefix
U
سر واژه جدا نشدنی
logomachy
U
بازی واژه پردازی
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
wordage
U
کلمات واژه بندی
word span test
U
ازمون فراخنای واژه ها
word choice test
U
ازمون واژه گزینی
word building test
U
ازمون واژه سازی
teragram
U
واژه چهار حرفی
word association test
U
ازمون تداعی واژه ها
pentasyllable
U
واژه پنج هجائی
homely
[British E]
<adj.>
U
بیمزه
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
U
خفه
[واژه تحقیری]
syncopation
U
کوتاه سازی واژه
homely
[British E]
<adj.>
U
سنگین
[واژه تحقیری]
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
spicery
U
انباری ادویه
[واژه قدیمی]
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
dictionaries
U
کتاب لغت واژه نامه
dictionary
U
کتاب لغت واژه نامه
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
slang
U
واژه عامیانه وغیر ادبی
rebus
U
نشاندادن واژه ها بصورت مصور
purism
U
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
God bless
[you]
!
U
خدا حافظ
[واژه کهنه]
a word with a pejorative connotation
U
واژه ای با معنای ضمنی منفی
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
nomenclature
U
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrases
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
homely
[British E]
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
cantoria
U
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
bawdry
U
زنا
[دین]
[حقوق]
[واژه قدیمی]
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
U
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
catch-phrase
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
parathesis
U
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
sanshifter
U
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
alinik design
U
واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
Genius Loci
U
نابغه
[واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois
U
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
label
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labeling
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labelled
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labels
U
اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
kpsi
U
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
logograph
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic
U
حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
to purify the person language
U
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
this word occurs in gulistan p
U
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
immortality
U
بی پایان
limit
U
پایان
eternality
U
بی پایان
incessant
U
پی در پی بی پایان
inconclusive
U
بی پایان
ending
U
پایان
conclusion
U
پایان
endings
U
پایان
periods
U
پایان
infinite time
U
بی پایان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com