English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
at the mercy of U در اختیار دستخوش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weapons free U جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
undergone U دستخوش
undergoes U دستخوش
prey U دستخوش
undergo U دستخوش
undergoing U دستخوش
peccable U دستخوش خطا
windblown U دستخوش باد
subject to the flood U دستخوش سیل
victims U دستخوش شکار
victim U دستخوش شکار
tosser U دستخوش امواج
golden handshake U دستخوش بازنشستگی
golden handshakes U دستخوش بازنشستگی
adrift دستخوش طوفان
drifting U دستخوش پیشامد بودن
passives U دستخوش عامل خارجی
drifted U دستخوش پیشامد بودن
drift U دستخوش پیشامد بودن
drifts U دستخوش پیشامد بودن
sentient U حساس دستخوش احساسات
passive U دستخوش عامل خارجی
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
tideland U زمین ساحلی دستخوش جزرومد
obsessive U دستخوش یک فکر یامیل قوی
obsessively U دستخوش یک فکر یامیل قوی
victimises U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizing U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizes U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
planker U گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند
victimised U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising U دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
involuntarily U بی اختیار
wills U اختیار
credential U اختیار
at the d. of U به اختیار
voluntariness U اختیار
authorisations U اختیار
authorization U اختیار
liberties U اختیار
willed U اختیار
spontaneous generation U بی اختیار
liberty U اختیار
incoercible U بی اختیار
freedom of the will U اختیار
involuntary U بی اختیار
warrant U اختیار
warranted U اختیار
warranting U اختیار
warrants U اختیار
will U اختیار
vetoes U حق و اختیار
attribution U اختیار
veto U حق و اختیار
free will U اختیار
spontaneous U بی اختیار
unconsciously U بی اختیار
unconscious U بی اختیار
mandating U اختیار
mandates U اختیار
mandated U اختیار
mandate U اختیار
controls U اختیار
control U اختیار
vetoed U حق و اختیار
options U اختیار
tests U اختیار
tested U اختیار
controlling U اختیار
clearance U اختیار
vetoing U حق و اختیار
option U اختیار
authority U اختیار
test U اختیار
tossing U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossed U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tosses U دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
warrant of attorney U اختیار نامه
to make one's option U اختیار کردن
commander's call U در اختیار فرماندهی
will adjust U اتش به اختیار
Delegation of Authority U تفویض اختیار
enable U اختیار دادن
cartle blanche U اختیار نامحدود
cart blanche U اختیار نامحدود
body english U چرخش بی اختیار
authorise U اختیار دادن
power of procuration U اختیار نامه
power of authority U اختیار نامه
invested with power U دارای اختیار
jurisdication U اختیار قانونی
in the saddle U صاحب اختیار
fix on U اختیار کردن
fire at will U اتش به اختیار
certificate of authority U اختیار نامه
seller's option U اختیار فروشنده
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to be a master of U در اختیار خودداشتن
full power of attorney U اختیار نامه
letter of attorney U اختیار نامه
to follow a profession U پیشهای را اختیار
power of attorney U اختیار نامه
powered U اقتدار و اختیار
powers U اقتدار و اختیار
government U عقل اختیار
empowers U اختیار دادن
adoption U اختیار اتخاذ
governments U عقل اختیار
jurisdiction U اختیار قانونی
carte blanche U اختیار تام
carte blanche U اختیار نامحدود
empower U اختیار دادن
options U اختیار معامله
option U اختیار معامله
empowered U اختیار دادن
powering U اقتدار و اختیار
as you wish U به اختیار شماست
adopter U اختیار کننده
absolute authortity U اختیار مطلق
authorizations U اختیار اجازه
enabled U اختیار دادن
empowering U اختیار دادن
adopted U اختیار شده
enables U اختیار دادن
enabling U اختیار دادن
power U اقتدار و اختیار
To authorize someone. U به کسی اختیار دادن
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
plenipotentiary U دارای اختیار تام
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast U اختیار داری کردن
plenipotentiaries U دارای اختیار تام
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
ship will adjust U ناو اتش به اختیار
options U اختیار خریدیا فروش
discretionally U مطابق میل و اختیار
fire at will U اتش به اختیار خود
plenipotent U دارای اختیار مطلق
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
catching U در اختیار گرفتن توپ
invested with power U اختیار داده شده
lock option U اختیار کاربرد قفل
magisterial U مطلق دارای اختیار
run the show U اختیار داری کردن
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
commander's call U ساعات در اختیار فرماندهی
option U اختیار خریدیا فروش
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
bureau U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
local option U اختیار تعیین محل معینی
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
delegation of authority U دادن اختیار انجام عمل
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial U وابسته به یادارای اختیار بازرسی
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to delegate one's authority to somebody U به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
plenipotentiaries U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain U اختیار دار کشور حکومت مطلقه
as your please U هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdom U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
investor U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
DD/D U نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register U ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com