Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
connotative
U
درضمن
in the course of
U
درضمن
thereinto
U
درضمن ان
course
U
درطی درضمن
coursed
U
درطی درضمن
meanwhile
U
درضمن در اثناء
enpassant
U
درضمن تصادفا
courses
U
درطی درضمن
meantime
U
درضمن در اثناء
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
esker
U
برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
sew up
U
دوختن
sewed
U
دوختن
sews
U
دوختن
steek
U
دوختن
sew
U
دوختن
escallop
U
دوختن
skirts
U
دامن دوختن
frill
U
حاشیه دوختن بر
frills
U
حاشیه دوختن بر
To anticipate a huge raki - off out something.
U
کیسه دوختن
skirted
U
دامن دوختن
suture
U
چاک دوختن
skirt
U
دامن دوختن
pourpoint
U
لحاف دوختن
to look fixedly
U
چشم دوختن
transfixion
U
بهم دوختن
fashioner
U
لباس دوختن برای
smocks
U
روپوش زنانه دوختن
it puckered up in sewing
U
هنگام دوختن جمع شد
fix
U
جادادن چشم دوختن به
fixes
U
جادادن چشم دوختن به
knight of the shears
U
لباس دوختن برای
furbelow
U
چین دوختن روی
ninth part of a man
U
لباس دوختن برای
sewing
U
دوختن پارچه لباسی
furs
U
خز دوختن به باردار شدن
to darn socks
U
جوراب
[پاره]
را دوختن
quilt
U
مثل لحاف دوختن
smock
U
روپوش زنانه دوختن
quilts
U
مثل لحاف دوختن
To fix ones eyes on something.
U
به چیزی چشم دوختن
fur
U
خز دوختن به باردار شدن
caveator
U
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
To move heaven and earth.
U
زمین وزمان رابهم دوختن
gazing
U
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes
U
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazed
U
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gaze
U
چشم دوختن زل زل نگاه کردن
reline
U
پارچه کتانی تازه دوختن
to leave no stone unturned
U
زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallop
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallops
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to unstitch something
[sewing]
U
کوکی
[بخیه ای]
را باز کردن
[دوختن پارچه]
[فناوری بافندگی]
punch-ups
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
feeds
U
خورد
feed
U
خورد
encounter
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
ate
U
خورد
engagement
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
encounters
U
زد و خورد
feedback
U
باز خورد
pin feed
U
خورد سنجاقی
eating
U
خورد و خوراک
drank
U
نوشابه خورد
to sinister in
U
خورد رفتن
pulverizer
U
خورد کننده
drank
U
عرق خورد
regulating slack
U
خورد دادن
self absorbed
U
در خورد فرورفته
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
card feed
U
خورد کارت
face up feed
U
خورد رو به بالا
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
face down feed
U
خورد رو به پایین
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
drank
U
خورد سرکشید
cross feed
U
خورد متقابل
feedback circuit
U
مدار پس خورد
passage at arms
U
زدو خورد
parallel feed
U
خورد موازی
squish
U
خورد کردن
misfeed
U
سوء خورد
melec
U
زدو خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
diner
U
کسی که شام می خورد
warfare
U
نزاع زدو خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
to put a patch on a garment
U
وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com