Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tingle
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingles
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
Other Matches
smarts
U
سوزش داشتن
smarting
U
سوزش داشتن
smarter
U
سوزش داشتن
smarted
U
سوزش داشتن
smart
U
سوزش داشتن
smartest
U
سوزش داشتن
inoxidize
U
از سوزش باز داشتن
burn out
U
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
irritation
U
سوزش
combustion
U
سوزش
deflagration
U
سوزش
ignition
U
سوزش
irritations
U
سوزش
nips
U
سوزش
nipped
U
سوزش
nip
U
سوزش
irritants
U
سوزش اور
irritant
U
سوزش اور
urticarial
U
خارش سوزش
sting
U
خلش سوزش
stinging
U
خلش سوزش
stings
U
خلش سوزش
abrasive
سوزش آور
irritative
U
سوزش اور
urticaria
U
خارش سوزش
urticant
U
سوزش دار
pyrosis
U
سوزش معده
caustic
U
سوزش اور
burning rate
U
نواخت سوزش
causalgia
U
سوزش عصبی
nippy
U
سوزش دار
combustibility
U
قابلیت سوزش
heartburn
U
سوزش معده
gas burning
U
سوزش گاز
urticate
U
سوزش دادن
burn
U
سوزش موادمنفجره
progressive burning
U
سوزش تدریجی
abradant
U
سوزش اور
burns
U
سوزش موادمنفجره
prickling
U
سوزش دار
abrasives
U
سوزش اور سایا
painful urination
U
سوزش ادرار
[پزشکی]
irritating
U
رنجاننده سوزش اور
irritatingly
U
بطور سوزش اور
pang
U
درد سوزش ناگهانی
dysuria
U
سوزش ادرار
[پزشکی]
pangs
U
درد سوزش ناگهانی
twinge
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
dysuria
U
ادرار همراه با سوزش واشکال
dysuria
U
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
painful urination
U
دش میزی
[سوزش ادرار]
[پزشکی]
twinges
U
سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
alkali proof
U
مقاومت محلول سوزش اور
neutral burning
U
سوزش دوطرفه حبههای باروت خرج
funny bone
<idiom>
U
جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
simulate
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
burning rate
U
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
immobilized
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans
U
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
uncorking
U
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorks
U
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
to have the kindness to help s
U
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
immobilising
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitated
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilize
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
memorialize
U
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
immobilised
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
lay waste
<idiom>
U
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
precipitates
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncork
U
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
immobilises
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan
U
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
precipitate
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncorked
U
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com