Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
feverous
U
درحال تب
at the present moment
U
درحال حاضر
suspensive
U
درحال تعلیق
shiveringly
U
درحال لرز
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
sejant
U
درحال جلوس
aglow
U
درحال اشتعال
reelingly
U
درحال تلوتلو
dormant
U
درحال کمون
suspensive
U
درحال توقف
amok
U
درحال جنون
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
functioning
U
درحال کار
dying
U
درحال نزع
moribund
U
درحال نزع
nascent
U
درحال تولد
latent
U
درحال کمون
ongoing
U
درحال پیشرفت
stations
U
جا درحال سکون
station
U
جا درحال سکون
perlexedly
U
درحال اشفتگی
stationed
U
جا درحال سکون
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
in child birth
U
درحال زایمان
amort
U
درحال مرگ
on the boil
U
درحال جوشیدن
on stream
U
درحال فعالیت
on one's knees
U
درحال خضوع
kissing kind
U
درحال اشتی
struck
U
درحال اعتصاب
suspense
U
درحال تعلیق
blushingly
U
درحال شرمندگی
high water
U
دریا درحال مد
perdue
U
درحال کمین
perdu
U
درحال کمین
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
jump kick
U
شوت درحال پرش
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
swing up
U
درحال تاب خوردن
enravish
U
درحال جذبه انداختن
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
pounces
U
درحال حمله با پنجه
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
pounce
U
درحال حمله با پنجه
rising
U
درحال ترقی یا صعود
pounced
U
درحال حمله با پنجه
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
saleint
U
درحال جست وخیز
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
hover
U
درحال توقف پر زدن
hovered
U
درحال توقف پر زدن
hovers
U
درحال توقف پر زدن
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
sacking
U
درحال یورش وچپاول
saleintiant
U
درحال جست وخیز
hang up
U
درحال معلق ماندن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
cycled
U
گردش
cantered
U
گردش
cantering
U
گردش
canters
U
گردش
flow
U
گردش
trips
U
گردش
anticlockwise rotation
U
گردش به چپ
tripped
U
گردش
rotation
U
گردش
paseo
U
گردش
on the rove
U
در گردش
traveled
U
گردش
traverse
U
گردش
canter
U
گردش
race
U
گردش
cycles
U
گردش
circuits
U
گردش
circuit
U
گردش
cycle
U
گردش
races
U
گردش
raced
U
گردش
travel
U
گردش
flowed
U
گردش
traversed
U
گردش
walking
U
گردش
itineracy
U
گردش
flows
U
گردش
ambulation
U
گردش
circulations
U
گردش
flowline
U
خط گردش
flowine
U
خط گردش
circulation
U
گردش
circumrotation
U
گردش
counterclockwise rotation
U
گردش به چپ
itineration
U
گردش
traverses
U
گردش
traversing
U
گردش
turnover
U
گردش
periods
U
گردش
hike
U
گردش
hiked
U
گردش
hikes
U
گردش
hiking
U
گردش
period
U
گردش
nutation
U
گردش
promenade
U
گردش
maeander
U
گردش
left handed rotation
U
گردش به چپ
promenades
U
گردش
travels
U
گردش
excursion
U
گردش
revolution
U
گردش
rev
U
گردش
revs
U
گردش
revved
U
گردش
revving
U
گردش
water circulation
U
گردش اب
stroll
U
گردش
strolled
U
گردش
strolls
U
گردش
meandering
U
گردش
revolutions
U
گردش
perambulation
U
گردش
excursions
U
گردش
movement
U
گردش
operation
U
گردش
gyrations
U
گردش
gyration
U
گردش
wrests
U
گردش
wresting
U
گردش
wrested
U
گردش
meander
U
گردش
meandered
U
گردش
meanders
U
گردش
wrest
U
گردش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com